احمد شاه در سیزده بدر
تصویر زیر از احمد شاه قاجار در سیزده بدر می باشد.

تصویر زیر از احمد شاه قاجار در سیزده بدر می باشد.


قانون وحش می گوید تنها زمانی که گرسنه هستید بکشید
عکاس میشل دنیس - Huot، که این تصاویر شگفت انگیز را در سیاحت اکتشافی در افریقا در کنیا گرفته است ، او گفته بود از آنچه که دیدم حیرت کردم.
"این سه برادر (یوزپلنگ) که با هم زندگی میکنند ، ' او گفت : 'در صبح یکروز ما آنها را دیدیم، به نظر می رسیدکه گرسنه نباشند ، با هم بازی میکردند . 'در یک نقطه ، آنها گروهی از اهوان را دیدند که فرار میکردند. اما یک اهو که جوان بود به اندازه کافی سریع نبود و به راحتی گرفتار ان برادران شد".
این صحنه های فوق العاده را در زیر ببینید




و بعد بدون اینکه به او اسیبی برسانند از انجا دور شدند
با تشکر از سرکار خانم سمیرا حسین پور

وقتی نام ببر در ایران برده می شود بی اختیار هر ایرانی وطن دوستی ببر مازندران را به یاد می آورد. سلطان گربه سانان ایران..ببر ایران امروز به افسانه ها پیوسته است.به روزگارانی نه چندان دور در پهنه ای به وسعت جنگل ها و بیشه زارهای گیلان و مازندران از آستارا تا نواحی ترکمن صحرا ببر ایران قدرت بلامنازع محسوب می شد. عملکرد ناصواب آدمیان در آن وسعت پهناور چنان عرصه را بر این گربه بزرگ ایران زمین تنگ کرد و قلمرو زیستی او را محدود نمود که ناچار به ترک بوته زارها و نیزارها شد(محیط زیست طبیعی و مورد علاقه ببر که توسط انسان ها نابود شد). هیچ از خود سوال کردید چه بلایی بر سر این حیوان زیبا آمده است؟ اگر چندین دهه قبل را مجسم کنید در آن زمان دشت های مازندران را جنگل های دشتی می پوشاند و به سختی می توانستیم آسمان را شاهد باشیم ولی حالا نیزارهای گرگان را خشکانیده ایم و اراضی را به کشتزار تبدیل نمودیم ناآگاهانه تیشه به ریشه زیستگاه زدیم خلاصه اینکه ببری که در زمان زیمان می بایست در این نیزارها زیست نماید تا توله آن از گزند مورچه ها در امان باشد با از بین رفتن این نیزارها نتوانست به حیات خود ادامه بدهد و نسل آن از بین رفت. کوچ اجباری این جانور بزرگ به ارتفاعات جنگلی رقابتی نابرابر در میان او و سایر گوشتخواران جنگل های مرتفع ایجاد کرد چرا که گوشتخواران دیگر به نوع شکار در جنگل های انبوه و مرتفع عادت داشتند و طبیعتاً در سفره مشترک شکار یعنی چرندگان (به ویژه گراز که غذای اصلی ببر بود) نصیب و بهره اصلی آن رقیبان بود. نسل ببر که از زیستگاه اصلی خود به تدریج عقب نشینی کرده بود از سویی به علت شکار بی رویه در معرض خطر بود و از طرف دیگر به دلیل حمله گاه و بی گاه به گاو و گوسفندان روستاییان به دلیل گرسنگی، بغض و کینه صاحبان احشام تلف شده متوجه ببر مازندران می شد آنان با طعمه های سمی موجب هلاکت تعداد اندک باقیمانده از گروه بزرگ ببرها شدند.
اين "گربه" بزرگ و زيبای ايرانی بيش از 40 سال است که به احتمال نزديک به يقين نسلش در ايران منقرض شده است. گرچه هر از چند گاه خبر برخورد با ببردر بيشه های مازندران در بين ساکنان برخی روستاهای آن خطه اميدی را در دلها زنده ميکند, افسوس که هيچ رد , اثر يا نشانی که دال بر مستند بودن اين خبرها باشد بدست نيامده و متاسفانه اين نوع اخبار را ميتوان تنها بعنوان خطای ديد و يا شايعه تلقی کرد. زنده ياد کريم کشاورز در کتاب تاريخ گيلان وقتی ددان موجود در شمال را برمی شمارد ببر هم جزو آنهاست. و کتاب فوق در سال 1347 شمسی به چاپ رسيده است. يعنی 40 سال پيش هنوز ببر در جنگلهای شمال ايران وجود داشت, و يا اينکه تازه منقرض شده و کسی از اين فاجعه محيط زيستی با خبر نبوده. درباره آخرين ببرهای مازندران که ديده شده دو روايت وجود دارد که هر دو غم انگيز است, اولی ببری است که در سال 1332 در بیشه ای نزدیک و مشرف به روستای آق قمیش در ۱۰ کیلومتری شرق کلاله بر سر راه مینو دشت ــ بجنورد، توسط شکارچی حرفه ای به نام سروان احمد هنرور شکار شد. احمد ميرزاده, شاعر و نويسنده نوجوانان, در کتابی به نام " ببرها هنوز نعره مى كشند" درباره اين ماجرا نوشته است. و دومی در سال 1338 ببری با رنگ حنايی مايل به قرمز با خطوط پهن سياهرنگ در ارتفاعات جنگلی شمال ايران توسط يک شكارچی محلی کشته شد.
تصویر زیر مربوط به ببر مازندران در سال 1912 میلادی میباشد. این تصویر توسط سربازان روسی گرفته شده که در بخشهای خراسان و گرگان این ببر را شکار کرده بودند. برخی از کارشناسان این تصویر را متعلق به ببر مازندران نمی دانند و استنباط آنها ظاهر ببر و تفاوتهای تئوریک با ببر مازندران را دلیل قرار میدهند ولی تاکنون مدرکی دال بر رد این تصویر وجود نداشته است. این تصویر در بسیاری از سایتهای روسی دیده میشود و محل شکار را در خراسان شمالی و گاهی نیز در مناطق گرگان ذکر کرده اند.

محافظين از ياد رفته حيات وحش
(امان صیادی)
با گذشت زمان شاهد برخي جنايات زيست محيطي و متاسفانه انقراض گونه هاي ارزشمند حيات وحش ايران همچون ببر مازندران، شير ايراني و ... که از حدود 40 يا 50 سال قبل, ديگر کسي حتي ردپايي از اين موجودات نديده است بوده ايم و امروزه نيز علیرغم تلاشهای فراوان سازمان حفاظت از محیط زیست و محیط بانان شاهد گونه هاي در حال انقراض ميباشيم که از جمله ميتوان به يوز ايراني و پلنگ ايراني و برخي گونه از پرندگان و ... اشاره نمود.
اگر نظر برخي مردم بي اطلاع را در اين مورد خواسته باشيم قطعاً باني اين تخريب و نسل کشي را شکارچيان ميدانند و هيچ گاه اسمي از شکارکشها و قاچاقچيان پوست و شاخ و ... به ميان نمي آورند.
انجمن ها و تشکلهاي مردمي مختلفي که متاسفانه برخي اعضاي اين انجمنها را انسانهاي ناآگاه به حيات وحش و محيط زيست تشکيل ميدهند شکل گرفته اند و شکارچيان را باعث و باني تمام اين جنايات مي دانند و چشم و گوش بسته به مخالفت با شکار و شکارچي گري برخواسته اند.
در اين مبحث به علت اينکه خود از زمره شکارچيان هستم و برايم افتخاري نيز مي باشد سعي نموده ام هيچ حمايت بي جايي از شکارچيان نکنم و حقيقت را بيان کنم.
درابتدا به تاریخچه حفاظت حيات وحش در محيط زيست ايران می پردازیم.
همه ما از تاريخچه سازمان حفاظت از محيط زيست آگاهیم، مگر نه اين که اين سازمان ابتدا در سال 1348 توسط چند شکارچي دلسوز و حقيقي با عنوان کانون شکار شکل گرفت و از جمله انجمنهاي مردمي بود و به حفاظت و نگهداري وحوش همت گماشت؟ پس از طي مراحل و تحليل هاي بعدي به مرور اين انجمن مردمي با گذشت سالها امروزه به يک سازمان رسمي در کشور تبديل شده است و با جدّیت به کار خود مشغول است .
شاهد بوديم که در سال 1387 در يکي از مناطق حفاظت شده کشور يکي از محيطبانان قهرمان و دلسوز دو شکارکش که از هر نوع جنايتي کوتاهي نميکردند را از پاي در آورد (گفته میشود که اين دو شکارکش سفارش هر نوع گوشت شکاري را براي فروش مي پذيرفتند) البته شکار يک حيوان هيچگاه با خون يک انسان برابري نمي کند اما اين قضيه روح بلند و طبيعت دوست يک انسان را اثبات مي نمايدکه از زمره شکارچيان است. در سالهاي اخير شاهد بوديم که شخصي به عنوان طبيعت مرد ايران معرفي گرديد که روزی شکارچي بوده است.
متأسفانه در همين سالهاي اخير با وجود بحران انقراض برخي گونه ها همچون پلنگ، برخي شکارچيان تروفه خارجي درخواست صدور پروانه شکار اين موجودات را مي نمايند.
از اين قضايا که بگذريم به برخي موارد ديگر برخورد مي نماييم که باز هم حضور شکارچيان در صحنه را ملزم ميدارد به عنوان مثال چندي قبل کشاورزان شهرستان سراب، تابعه استان آذربايجان شرقي از حضور خرگوشها در منطقه و کثرت جمعيت آنها اعلام شکايت کردند و اظهار داشتند باعث تخريب باغات و زمينهاي زراعتي ايشان شده اند. با بررسي به عمل آمده از سوي سازمان و تاييد صحت گفته هاي کشاورزان سازمان تصميم گرفت با رها سازي چند قلاده گرگ که به گفته برخی منابع این گرگها را از يک کشور خارجي به قيمت گزافي خريداري و وارد نموده بود اين معضل را برطرف نمايد که متاسفانه شاهد بوديم که اين گرگها نه تنها مشکل کشاورزان را حل نکرده بلکه براي عامه مردم آن منطقه مشکل ساز واقع گردیدند چرا که خوی و رفتار این گرگها بیش از آنکه شکاری و عامل کشتن خرگوش و سایر حیوانات موذی باشد، نشانه هایی از هار بودن و حتی حمله به اهالی بومی در آنها گزارش شده بود. حتي به کشاورزان حين تردد در مزارع نيز هشدارهايي داده شد و گفته میشودکه سازمان براي شکار اين گرگها جايزه تعيين کرده بود.
اما سوال اينجاست که اگر اين امر بر عهده شکارچيان بود چه اتفاقي ميافتاد ؟
شايد به جاي پرداختهاي گزاف و ايجاد مشکلات بزرگ (حمله اين گرگها به انسان) و عدم رفع مشکل اصلي يعني خرگوشها، ميتوانست با صدور پروانه شکار اين حيوان براي اقليتهاي ديني و يا حتي شکار تشويقي به عنوان مثال براي هر خرگوش مبلغي مشخص ميگرديد و به شکارچي پرداخت ميشد اين مشکل بسيار بسيار کم هزينه تر و بهتر و زودتر حل ميشد.
از اين قبيل مشکلات امروزه در این وادي فراوان داريم اما خود قضاوت کنيد:
(( آيا محافظين از ياد رفته حيات وحش شکارچيان نيستند؟؟؟؟؟ )) البته اين جمله بدان معنا نيست که مسئولين زحمت کش سازمان بايستي کنار زده شوند و فقط شکارچيان در راس قرار گيرند بلکه مسئولين سازمان مي بايست گاهي اوقات به جاي تکيه بر علم مطلق از تجربه هم بهره مند گردند.
به عنوان مثال در سال گذشته شاهد اقدام تحسین برانگیزی از سوی مهندس ابراهیمی کارنامی، مدیریت محیط زیست استان فارس و رئیس پارک بمو بودیم که ایشان طرح مبارزه با بره گیری در فصل زاد آوری را با همیاری شکارچیان منطقه و اهالی بومی به اجراء گذاشت و نتیجه بسیار مطلوبی بدست آمد. حتی برخی از قاچاقچیان بره ها را نیز به این طرح دعوت و سپس از آنها تقدیر به عمل آورد.
همچنین یکی دیگر از علاقمندان به شکار در این استان که گهگاه با پروانه شکار اقدام می کند، درباره لزوم استخدام افراد بلد و محلی گفت: "شکارچی ها و بره گیر هایی که پارسال به همت آقای کارنامی جمع شدند و جلوی بره گیری را گرفتند افرادی «بلد» بودند به این معنا که می دانستند بره گیر چه ساعت و در کجا اقدام به این کار می کند، آنها به خوبی راه های کوهستانی و منطقه را می شناسند. اما شکاربانی که از لار به اینجا آورده شده هنوز با این مسیر ها آشنا نیست، پارسال همکاری خیلی خوبی اداره محیط زیست با مردم داشت و به جرات می توان گفت تمامی بره گیر های حرفه ای را دعوت و همکاری انها جلب شد. وی از وضعیت امسال ابراز نارضایتی کرد و گفت: با وجود اینکه پارسال طرح جلوگیری از بره گیری موفق بود و مردم محلی و تشکل های مردمی هم در آن شرکت کردند؛ اما امسال این طرح اجرا نشد و متاسفانه در همه جا شاهد فروش این بره های کوچک هستیم که به جای اینکه با مادرشان در طبیعت باشند به کشور های حاشیه خلیج فارس فروخته می شوند."
در سال 86 نیز شاهد بلند همتی برخی شکارچیان شهرستان گلپایگان و خوانسار بودیم که با تشکیل انجمنی مردمی با عنوان موسسه دوستداران طبیعت صحه ای بر تمایز شکارچیان از شکارکشها گذاشتند و تعهد و مسئولیت پذیری قشر شکارچی را اثبات نمودند.
حال اميد آن داريم که با الگو برداری از رویکرد کنونی حفاظت از حیات وحش در دنیا که این امر را بدون مشارکت مردم بومی امکان ناپذیر می داند، با همت مسئولين و تلاش شکارچيان و همياري مردم، حيات وحش ايران براي فرزندانمان به رويا تبديل نگردد.
و در آخر به نظرات و اقدامات انجام شده برخي بزرگان و اساتيد در مورد شکار مي پردازم:
راس اوستين, نويسنده, شکارچيان را متعهد ترين طبقات اجتماعي نسبت به حيات وحش و تداوم آن ميداند.
ريچارد بي وايتز مقام ارشد سازمان محيط زيست ايالات متحده طي گزارشي رسمي بيشترين ميزان کمک به پروژه هاي حفاظتي را از طريق ماهيگيران و شکارچيان عنوان کرده است. تنها در سال 1992 ميزان فروش وسائل و تجهيزات شکار و ماهيگيري در امريکا بيش از 42 ميليارد دلار بوده است, يعني بيش از دو برابر درآمد ارزي کشور مصر در آن سال.
تدترنر, صاحب پيشين سي.ان.ان يکي از شکارچيان تروفه در امريکاست که چند سال پيش به دنبال بازنشسته کردن خود همه ثروت خود را به حفاظت از محيط زيست, ايجاد مناطق حفاظت شده جديد و بازگرداندن گونه هاي منقرض شده در طبيعت آمريکا همچون گاوميش معروف آمريکايي(بيزون), گرگ ايبري و امثال به زادگاه و زيستگاه قديمي خود اختصاص داد.
آلدولئوپولد, متفکر صاحب نام غرب در حوزه فلسفه و طبيعت تعبيري نسبتاً کامل ارائه داده است: بشر در طول تاريخ به واسطه برخورداري از برتري منطق و عقل به خود اجازه دخالت در سير طبيعت را داده و هرگونه دخل و تصرفي را بر خود مجاز دانسته است.
لطفاْ نظرتون را اعلام کنید:
كلياتي در مورد اپتيك دوربینهای شكاري

مقدمه:
شايد بارها از خود پرسيدهايد كه چرا قيمت دوربينهاي شكاري بسيار متفاوت است در حاليكه ساختار فيزيكي و ظاهري اغلب آنها كمابيش مانند يكديگرند. در اين شماره با تكيه به مفاهيم اصلي و نيز نگاهي تازهتر به صنعت اپتيك پيشرفته و نورسنجي، مطالبي جديد بازگو ميشود تا هم به بسياري از سوالات خوانندگان محترم در اين مقوله پاسخ مناسب داده شود و هم ابهامات آنان براي انتخاب يك دوربين شكاري در خور نياز، برطرف شود. در خصوص چگونگي انتخاب دوربينهاي شكاري مختلف در شمارههاي آتي به تفصيل خواهيم نوشت. اميد ميرود اين اطلاعات براي علاقهمندان جهت انتخاب يك دوربين مناسب، مفيد و موثر باشد. از آنجايي كه دانستن كليات و اصطلاحات فني رايج در شناخت دوربينها حائز اهميت فراوان است و در ساير مباحث نيز مورد استفاده واقع ميشود، در اين بخش، اين اصطلاحات را با ذكر جزئيات بيشتر يادآوري ميكنيم:
بزرگنمايي (Magnification):
معمولا دوربينهاي دوچشمي را با دو عدد ميشناسند كه عدد اول بيانگر ميزان بزرگنمايي يا قدرت دوربين ميباشد كه نشان ميدهد شي مورد نظر به چه ميزان نزديكتر به نظر ميرسد. مثلا در دوربين 42×10 عدد 10 نشانگر بزرگنمايي دوربين است يعني هدفي كه در فاصله 100 متري قرار دارد در فاصله 10 متري ديده ميشود. دوربينهاي دوچشمي معمولا با بزرگنمايي ثابت ساخته ميشوند. البته برخي انواع بزرگنمايي دوگانه دارند و امكان تغيير بزرگنمايي در دو حالت را دارند. اين تكنولوژي ابداع شركت Leica ميباشد كه از اين نمونه ميتوان دوربينهاي Dovid 8+ 12X42 را نام برد. اين سيستم به گونهاي طراحي شده كه با تغيير بزرگنمايي، تنظيم ديوپتر دوربين به صورت اتوماتيك انجام گيرد. در مورد دوربينهاي تفنگ، بزرگنمايي ممكن است ثابت (مثلاً 6x42) يا متغير Variable (مثلا 2.5 10x42) باشد. اين بدان معني است كه دوربين داراي بزرگنمايي ثابت 6X و يا بزرگنمايي متغير 2.5X تا 10X ميباشد.
قطر لنز خارجي ي شيئي:
عدد دوم در دوربينهاي دوچشمي (به طور مثال 42 در موارد ذكر شده) قطر لنز بيروني يا شيئي را به ميليمتر نشان ميدهد. بديهي است هر قدر اين لنز بزرگتر باشد ميزان نوري كه وارد ميشود بيشتر است. البته حمل يك دوربين با قطر لنز شيئي بالا با توجه به وزن و حجم آن در مسافتهاي طولاني و يا كوهستان، خستهكننده است و مناسب نيست. درمحيطهاي جنگلي و يا كمنور و جايي كه حتي بشود دوربين را روي يك تكيهگاه ثابت مانند سهپايه قرار دا د، ميتوان از دوربينهاي دوچشمي با قطر لنز شيئي بالا مانند 56، 58، 60 ميليمتر و... استفاده نمود. به تازگي دوربينهاي آلماني، علاوه بر پوششهاي منحصر بفرد و مخصوص روي لنزهاي شيئي، از موادي مانند فلورايد در ساختار مولكولي لنزهاي خود استفاده ميكنند كه از اين نوع ميتوان دوربينهاي Zeiss سري FL و Leica سري Ultravid را نام برد.
ميدان ديد (FOV= Field Of View):
ميدان يا حوزه ديد فضايي است كه با دوربين از فاصله معيني (1000 متري يا 1000 ياردي) ديده ميشود و اغلب با متر يا فوت بيان ميگردد. اين طول در حقيقت قطر حوزه دايروي شكل تحت عنوان ميدان ديد است. لازم به ذكر است هرچه ميدان بزرگنمايي يك دوربين بيشتر باشد، حوزه ديد آن كوچكتر ميشود. گاهي اوقات در مشخصات فني يك دوربين، از زاويه ديد دوربين نيز نام برده ميشود كه اين زاويه مانند شكل فوق، زاويه بين دو وجهي است كه ميدان ديد دوربين را تامين ميكند. در مورد برد دوربين بايد گفت يك مشخصه حسي است كه توسط كاربر كه ميخواهد جزئيات تصوير را در دوردست ببيند تداعي ميشود. بسياري از مردم از بزرگنمايي بالا به عنوان برد بالاي دوربين نام ميبرند كه درست نيست. از اين رو به توضيح يك اصطلاح جديد با نام «عمق ديد» ميپردازيم. عمق ديد (Depth of View) در حقيقت قابليت تشخيص جزئيات تصوير در فواصل دور است. درست است كه با بزرگنمايي بالاتر امكان تشخيص جزئيات تصوير بالاتر ميرود ولي در بزرگنمايي پايينتر، نه تنها ميدان ديد دوربين بيشتر ميشود بلكه عمق ديد آن نيز افزايش مييابد. پس يك دوربين با بزرگنمايي مناسب و در عين حال تكنولوژي لنز بالا براي يك شكارچي، طبيعت گرد و يا پرنده بين بسيار بهتر از يك دوربين با بزرگنمايي بالاتر و كارآيي پايين ميباشد.
عامل روشنايي (Tvilight Factor):
اين عامل به كيفيت لنز يا منشور در دوربينها بستگي ندارد و از فرمول رياضي زير به دست ميآيد:
عامل روشنايي= Z بزرگنمايي= V
قطر لنز شيئي دوربين به ميليمتر= D
Twilight Factor قابليت و عملكرد دوربين را در نور كن و يا محيطهاي غبارآلود يا مهآلود نشان ميدهد. به طور مثال شكارچيان از دوربين 8x56 در جنگل يا محيطهاي مشابه استفاده ميكنند. عامل روشنايي اين دوربين به صورت زير محسابه ميشود:
ادامه مقاله را در ادامه مطلب مطالعه فرمائید.
ببر سفید
اسطوره، افسانه، يا گربهاي ژنتيك! در بعضي از محافل علمي، ببر سفيد را حرامزاده مينامند چرا كه اينگونه فقط و فقط در اثر جفتگيري دو ببر برادر و خواهر، پدر و دختر و يا مادر و پسر پديد ميآيد! اما واقعيت آن است كه ببر سفيد حيوان كامل و مقاومي نيست. ساليان سال است كه عموم و حتي مطبوعات از «ببر سفيد سلطنتي بنگال» نام ميبرند و زيبايي آن را مورد تحسين و تجيد قرار ميدهند، حال آنكه اصولا چنين گونهاي وجود خارجي ندارد! اينها و دهها واقعيت ديگر درمورد ببرهاي سفيد، شيرهاي سفيد، ببرهاي پلنگي، جاگوار سياه و ديگر حيواناتي كه انحراف و دگرگوني ژنتيكي دارند وجود دارد كه بسياري از ما درباره آن كمتر شنيدهايم. اين مقاله خلاصهاي از مباحث علمي در رابطه با ببرهاي سفيد را بررسي ميكند. واقعيت اين است كه ببرهاي سفيد در طبيعت آزاد وجود ندارند و تنها در اسارت ميتوانند زندگي و زاد و ولد كنند. زاد و ولد آنان به صورت عمومي از پدر به دختر، برادر به خواهر و به همين ترتيب امكانپذير شده است. اشكال ديگر در مورد اين حيوانات اين است كه اساسا آنها با استفاده از تكنولوژي و غالبا روشهاي ناراحتكننده صرفا براي آن كه سفيد هستند يا پوستشان با ديگر اعضاي گونهشان تفاوت دارد توليد ميشوند (!) و اين مورد اعتراض جمعي از طرفداران حيات وحش و محيط زيست است. همه ببرهاي سفيد چشمهاي لوچ دارند، چه كاملا مشخص باشد و ديده شود و چه نامشخص باشد.

عليت اين است كه ژني كه باعث سفيد شدن رنگ پوشش حيوان ميشود عصب بينايي را به طرز نادرستي به مغز متصل ميكند. به همين دليل است كه رامكنندگان ببر از ببرهاي سفيد خيلي خوششان ميآيد؛ آنها خيلي به صاحبان خود وابسته هستند. زماني افسانهاي درست كرده بودند مبني بر اينكه ببر سفيد به شدت كمياب بنگال وجود دارد كه تحت حفاظت است و براي نسلهاي آينده حفظ ميشود. واقعيت اين است كه ببرهاي سفيد حتي ببر بنگال خالص هم نيستند، بلكه در اصل از آميزش دو نژاد ببر سيبري و بنگال به وجود آمدهاند. آميزش نژادي معمولا باعث صفتهاي گوناگوني مثل مرگ ومير، سقط جنين ميشود و اصولا ببرهاي سفيد داراي توان تكزيستي و هوشياري ببرهاي ديگر نيستند به همين جهت بيشتر براي برنامههاي سرگرمي مورد استفاده قرار ميگيرند. دكتر ران تيلسن، مدير حفاظت باغ وحش مينه سوتا ميگويد: «بحثها و مناقشات بين باغوحشها در مورد ببر سفيد اندكي اخلاقي و بيشتر اقتصادي است.» او كه مدير پروژه معروف «طرح بقاي ببر سفيد» است، همچنين يادآور ميشود: «از نظر ما تكثير و پرورش ببر سفيد كار درستي نيست و آن را محكوم كردهايم. آنها به سبب اختلاط اجدادي اغلب با ديگر زيرگونهها دورگهاند و از تبار كاملا نامشخصي هستند و ارزش حفاظتي چنداني ندارند. صاحبان ببر سفيد معتقدند اين حيوان جلب توجه ميكند و درآمد باغوحشها و سيركها را افزايش ميدهد! همين استدلالها در مورد حيوانات غيرعادي ديگر مثل شير سفيد، شاهيوز (King Cheetah) و امثال آن وجود دارد. يك اصل كلي توليد گونههاي غيرعادي اين است كه از آميزش پدر، دختر، نوه، الي آخر به وجود ميآيند و نوعاً اين كار در باغوحشها ا نجام ميشود. ببرهاي سفيد هم موجوداتي هستند كه به طور مصنوعي توسط بعضي از باغوحشها، پرورشدهندگان خصوصي و بعضي از سيركها كه بيشتر اين كار را براي مقاصد تجاري انجام ميدهند تا اهداف حفاظتي، پديد آمده است. شايد تعجب كنيد اما به گفته تيلسن و ديگر آگاهان از تجارت وحش، اين تجارت در سال ميلياردها دلار پول به جيب دستاندركارانش سرازير ميكند و تجارت دوم پس از قاچاق مواد مخدر، و بالاتر از تجارت قاچاق اسلحه است! تيلسن ميگويد كه ببر پرجاذبهترين حيوان روي زمين است: «آنها داراي جاذبهاي جهاني هستند و اتفاقا بيشترين آدمخواران در ميان ببرها بوده و هستند. ما همواره ترس و حرمتي آميخته با هم نسبت به ببر داشتهايم و قدرت و كاريزماي بيهمانند اين گربه هميشه ما را تحت نفوذ داشته است. ببر مجسمه تمام قد قدرت، زيبايي هولناكي است.
امروز فرصت کمی یافتم و وقت را غنیمت شمرده به جستجو و مطالعه وبلاگ دوستان و اساتید عزیز پرداختم. در وبلاگ یکی از دوستان ادرس وبلاگی با عنوان آهوان (نویسنده: آقای علیرضا مجیری) یافتم که برایم جالب بود.
راستش قبلا در مورد کپی برداری در وب مواردی دیده و شنیده بودم اما هیچگاه فکر نمیکردم کسی تا این حد مطالب نه چندان ارزشمند وب بنده را بدون اجازه و یا ذکر نام مورد استفاده قرار دهد. راستش به غیر از مطالبی که ایشان برداشته اند مورد جالب تری یافتم و آن هم عکسی است که من در آواتار وبلاگم قرار دادم و ایشان نیز دقیقا همان عکس را در آواتار وبلاگشان قرار دادند نکته اینجاست که شخصی که در این عکس است خود بنده هستم و لی دوست عزیزمون متاسفانه به این مورد دقت نکردند.
نمیدونم باید خندید یا عصبانی شد ؟؟
آدرس وبلاگ : http://ahovanian.persianblog.ir لطفا به عکس وبلاگ یا همان لوگو و آواتار دقت فرمائید.
آدرس لینک ۱ : http://ahovanian.persianblog.ir/post/14 این شرایط فقط در وبلاگ بنده درج شده.
آدرس لینک ۲ : http://ahovanian.persianblog.ir/post/10 این هم از اخلاق محیط زیستی
آدرس ۳ : http://ahovanian.persianblog.ir/post/9 و اما سیاهگوش
آدرس ۴ : http://ahovanian.persianblog.ir/post/8 سلاح برتا
آدرس ۵ : http://ahovanian.persianblog.ir/post/7 خرس گریزلی
آدرس ۶ : http://ahovanian.persianblog.ir/post/2/ طبیعت - جالب اینجاست نویسنده این مقاله خود بنده هستم
آدرس ۷ : http://ahovanian.persianblog.ir/post/6/ رازهای مهاجرت پرندگان
آدرس ۸ : http://ahovanian.persianblog.ir/post/4/ طبیعت به چه کسی تعلق دارد
آدرس ۹ : http://ahovanian.persianblog.ir/post/5/ رفتار شناسی حیوانات
قضاوت با شما !
البته ایشون از دیروز تا به حال دو سه پست اولی را حذف کردند که خود را تبرئه کنند![]()
پستهای جدید:
تا دوباره حذف نکرده برید ببینید. ضمنا توصیه میکنم از عکسهای این پستها یه پروپرتیس بگیرید خودتون بهتر متوجه میشید![]()
۱- گالری سلاح http://ahovanian.persianblog.ir/page/gi1
۲- گرگ http://ahovanian.persianblog.ir/page/m6
۳- هنر عکاسی در طبیعت http://ahovanian.persianblog.ir/page/m5
۴- روش تخم گذاری فاخته ها http://ahovanian.persianblog.ir/page/m4
۵- پناهگاه حیات وحش موته اصفهان http://ahovanian.persianblog.ir/page/m3
۶- زیستگاه یوز http://ahovanian.persianblog.ir/page/m2
۷- ببر http://ahovanian.persianblog.ir/page/m1
۸- نمایشگاه سلاحهای شکاری در دبی http://ahovanian.persianblog.ir/page/gi3
۹- گورخر ایرانی http://ahovanian.persianblog.ir/page/al1
۱۰-یوز ایرانی (آسیایی) http://ahovanian.persianblog.ir/page/y1
طبیعت – امان اله صیادی
امروزه با پیشرفت روز افزون علم و تکنولوژی و افزایش سطح آگاهی ها، ما انسانها خود را بسیار متمدن و پیشرفته می دانیم و قریب به اتفاق به دنبال فراهم سازی زندگی های لوکس و مجلل هستیم؛ اما این در حالی است که هنوز نحوه رفتار صحیح با طبیعت اطراف خود را نمیدانیم و در بقای آن دلسرد و بی تفاوت هستیم.
با افزایش کارخانجات صنعتی و آلاینده های آنها در شهرها و افزایش جمعیت شهر نشین و همچنین وجود برخی افراد سلاح بدست نا آگاه که جامعه شکارچیان ایشان را شکارکش مینامند و در مقابل متاسفانه برخی از مردم عامه آنها را در زمره شکارچیان میدانند، مجال حیات را برای وحوش کاهش داده اند. کمبود نیروهای حفاظتی و نبود امکانات پیشرفته کافی را هم میتوان به جمع این معضلات اضافه کرد. به راستی چه کسی تاوان یوز را خواهد پرداخت؟؟؟ چه کسی در غم نسل کشی ببر و شیر و ... ایران فریاد برآورد؟؟؟ و همچنین است جنگلها و مراتع از دست رفته کشورمان. با چنین تخریباتی چه بر سر طبیعت زیبا و گونه های متنوع جانوری ایران خواهد آمد و انتظار چه آینده ای را باید کشید؟
آیا بانی صیانت و حفاظت از این وحوش و طبیعت فقط سازمانها و ادارات و ارگانهای دولتی مربوطه هستند؟ و ما مردم هیچگونه احساس مسئولیتی نباید داشته باشیم؟
اگر پای در دل طبیعتی بکر و دست نخورده ای بگذاریم بسیار مسرت بخش خواهد بود تا اینکه به جایی برویم که مدتی است تفرجگاه ما انسانها گردیده است و از آن استفاده میکنیم. آیا جای تاسف نیست ؟؟؟!!!!
بارها مشاهده شده که برخی از افراد بومی مناطق مختلف از تردد و حضور کوهنوردان و شکارچیان مجاز جلوگیری نمودند و دلیل آن را جلوگیری از آلودگی طبیعت و حفظ بقای موجودات اظهار داشتند و حتی مشاهده شده که در برخی موارد حتی درگیری هایی نیز ایجاد شده است.
با دیدی منتقدانه میتوان بروز عمده ای از این موارد را به سازمانهای ذیربط نسبت داد. چرا که با سیاست گذاریهای بهتر و اطلاع رسانی و با اشتراک مردم در حفاظت، و اشاعه فرهنگ زیست محیطی و جلوگیری از برخی تخریبات زیست محیطی سایر سازمانها و نهادهای دولتی و همچنین اجبار برخی دیگر از این ارگانها مثل شهرداریها به ایجاد برخی امکانات بهداشتی و... در این اماکن میتوان حداقل آلودگیها را تا حد قابل توجهی کاهش داد.
متاسفانه توازن عرضه سلاح و جمعیت وحوش نیز بسیار ناهمگون است و وجود سلاحهای بدون مجوز هم این امر را تشدید میکند، که این خود مقوله ای قابل بحث است.

طبيعت به چه كسي تعلق دارد؟
در جهان حاضر ما انسانها خود را متمدن، صاحب تكنولوژي، مالك زمين و حتي فضا ميدانيم و به همين دليل پا را از زمين فراتر گذاشته و براي يافتن زيستگاه جديد به كرات ديگر ميانديشيم. اگرچه در اين زمينهها به پيشرفتهايي نائل آمدهايم اما براي بقاي خود و موجودات كره زمين كمتر بها دادهايم. تكنولوژي و زندگي شهري با رشد سريع خود چنان منابع طبيعي را مصرف و نابود ميكند كه يكي پس از ديگري رو به تمام شدن هستند و جامعه صنعتي چنان محيط زندگي را آلوده كرده كه نه تنها فرايند طبيعي قادر به ترميم آن نيست بلكه موازنه پوياي ميان چهار ركن اصلي بيوسفر (خاك، آب، هوا و جانداران) را به هم زده و در حال حاضر زندگي بسياري از انواع جانداران، گياهان، رودها، درياچهها كوهپايهها و سواحل درياها به خاطر آلودگي آب و محيط به خطر افتاده است. محيط زندگي جانوران به دليل ازدياد و هجوم شكارچيان و گسترش جمعيت و زندگي شهري روز به روز تنگتر شده و همواره شاهد انقراض گونههايي از جانوران هستيم. آيا با فرسايش خاك و نابودي گياهان و نسلكشي حيوانات، بقاي انسان امكانپذير است؟ آخرين يوزپلنگ چقدر ارزش دارد؟ آخرين پليكان چه قيمتي خواهد داشت؟ آيا انسان خود را تنها محق استفاده از هستي و طبيعت ميداند؟ چه كسي پاسخگوي اين فاجعه ميباشد؟
بحثي در شناخت محيط زيست و اخلاق انسان مدار
حوزه اخلاق محيط زيست به رابطه اخلاقي بين نوع بشر با طبيعت اطراف خود ناظر است و اگر چه بسياري از فلاسفه در طول تاريخ به اين موضوع اشاره كرده اند، ليكن توجه جدي در اين مقوله به عنوان يك بحث مجزا در دهه 1970 درجهان آغاز شد. پيدايش اين مقوله بدون شك به واسطه آگاهي بشر از تاثيرات فن آوري، صنعت، توسعه اقتصادي و رشد جمعيت بر روي محيط زيست در دهه 1960 بود. دو كتاب مهم در اين دهه منتشر شد كه تاثير به سزايي در آگاه سازي جوامع - به ويژه جوامع غرب - و توجه آحاد مردم و دولتهاي به واقعه هولناكي كه به سبب عوامل پيش گفته جهان را تهديد ميكند، داشت. يكي از اين دو كتاب(بهار خاموش) نوشته راشل كارسون بود كه در سال 1962 انتشار يافت. اين كتاب همگان را آگاه ميساخت كه استفاده بي برنامه و بي حساب از مواد شيميايي و آفتكشهاي غير بيولوژيك چه بلايي بر سر محيط زيست انسان و حيات وحش ميآورد. كتاب ديگر (بمب جمعيت) اثر پل ارليش بود كه نشان ميداد توسعه جوامع و افزايش بي رويه جمعيت چگونه كليه منابع سياره زمين را در خطر نابودي قرار داده است. البته آلودگي و نبودي منابع طبيعي را نمي توان تنها نگرانيهاي زيست محيطي از آن زمان تا كنون دانست. كاهش مدام تنوع گياهي و جانوري، نابودي بيابانها، افول اكوسيستمهاي و تغييرات آب و هوا همه و همه دست به دست هم داده و بر وجدان عمومي و سياست جوامع تاثير گذارده و اين مساله در ساليان اخير به طرزي فزاينده گسترش يافته است. در اين شرايط اخلاق زيست محيطي ايجاب ميكند كه ما نيز تعهدات اخلاقي خود را در جهت رويارويي با اين نگرانيها تنظيم و شاخكهاي حسي وجدانمان را بدين سمت و سو حساس كنيم. در واقع دو سوال اساسي كه اخلاق زيست محيطي بايد به آن پاسخ گويد عبارتند از: به منظور احترام به محيط زيست چه وظايفي برعهده آحاد نوع بشر است، و چرا؟ سوال دوم بايد ابتدا پاسخ داده شود براي اين كه دريابيم چه وظايفي در قبال محيط زيست داريم در ابتدا بايد بفهميم كه چرا مشكلات زيست محيطي وجود دارند. براي مثال، آيا ما الزاماتي براي برخورد با مسايل زيست محيطي بشر امروز داريم؟ براي زندگي بشر در آينده داريم؟با به طور كلي آيا نسبت به محيط زيست به خودي خود و قطع نظر از منافع بشري مسوول هستيم و بايد كاري بكنيم؟ فلاسفه مختلف پاسخهاي كاملا متفاوتي با اين سوال بنيادين داده اند كه همچنان كه در ادامه ي اين مطالب خواهيم ديد ما را به ديدگاههاي كاملا متفاوتي در حوزه اخلاق زيست محيطي هدايت ميكنند.
بقیه مقاله را در ادامه مطلب مطالعه نمائید.
رفتار شناسي حيوانات
فرایندهای رفتاری همانند سایر خصوصیات و فعالیتهای جاندار در اصل تحت کنترل ژنتیکی قرار دارند. بنابراین نوع رفتاری که یک جاندار از خود بروز میدهد، اجباری است و لااقل تا حدی توسط اطلاعات ژنتیکی که به ارث برده تعیین میشود. مثلا مردم تا حدی از آنرو میتوانند باهم صحبت کنند که ژنهای لازم برای رشد ماهیچهها و سایر اجزای دهان و حلق را که برای حرف زدن لازمند به ارث بردهاند.
اما جنبههای ویژهای از رفتار ، بر تجربه استوارند و مکانیسمهای غیر ژنتیکی آنها را در کنترل دارند. در عین حال ، با آنکه عوامل ارثی و آموخته شده در هر گونه نقش دارند، تاثیر نسبت این دو گروه ، بر روی رفتارهای مختلف فرق میکند. این تاثیر نسبی ، معمولا از روی میزان تعدیل پذیری یک فرایند رفتاری ، سنجیده میشود. بر این اساس سه نوع رفتار عمومی با نامهای واکنشی ، فعال و شناختی داریم.
رفتار واکنشی
رفتار واکنشی شامل همه فعالیتهایی است که بیشتر خود به خودی و تقلید نشده باشند. این گروه فعالیتها نماینده ابتداییترین ترازهای رفتاری هستند. رفتارهای واکنشی بطور کلی بروز شدهاند و به محض آنکه جاندار مراحل رشد جنینی خود را به پایان میرساند، به صورت نسبتا ثابت و یا همه یا هیچ جلوه میکنند. از جمله این رفتارها کینزها ، تاکتیسم و تروپیسم را میتوان نام برد. مثلا حرکت پارامسی با تغییر زاویه به صوت ثابت در هنگام برخورد با یک مانع صورت میگیرد. نمونهای از کنیز میباشد. در تاکتیسم ، نور گریزی سوسریها و در تروپیسم ، جهت رشد ساقه در حضور نور به طرف بالا.
رفتار فعال
در گروه رفتارهای فعال ، وراثت تواناییهای ویژهای را به جاندار میبخشد. اما تحقق این تواناییها تا حدود زیادی به یادگیری و تاثیر جهت دهندگی محیط وابسته است. بنابراین ، جانداری که رفتار واکنشی از خود نشان میدهد قابل مقایسه با ربات بوده، اما جانداری که رفتار فعال دارد، ابتدا محرک را ارزیابی میکند و بعد پاسخ مناسب میدهد. این شکل از رفتار ، نیازمند دستگاه عصبی نسبتا پیشرفتهای است.
بنابراین در جانوران عالی و بویژه در مهرهداران بروز میکند. از جمله این رفتارها ، جستجوی غذا و استفاده از آن ، آراستن و پاکیزه کردن خود ، ارتباط با دیگران ، جفتگیری ، دفاع و حمله ، زندگی و خانواده و اجتماعی شدن را میتوان نام برد. برخی از اینها تا حد زیادی آموخته شدهاند برخی دیگر اساسا از طریق ارثی برنامهریزی شدهاند مثل بلعیدن غذا.
بقیه مقاله را در ادامه مطلب بخوانید
رازهای مهاجرت پرندگان:

نحوه مهاجرت پرندگان براي سالها يكي از رازهاي پيش روي محققان بوده است. اگر چه دانشمندان با استفاده از یافته های خود تاكنون، مشخص کرده اند كه اين پرندگان با كمك ميدان مغناطيسي زمين در طي مهاجرت هاي طولاني جهت يابي مي كنند، اما نحوه اين عملكرد هنوز به طور كامل مشخص نشده است.گروهي از محققان، اخيراً اعلام كرده اند اين راهنمايي طبيعي بر اثر تأثير ميدان مغناطيسي زمين بر روي ترشحات شيميايي درون بدن پرندگان به وجود مي آيد، بدينگونه كه در مكان هاي مختلف بر اساس جهت خطوط ميدان مغناطيسي و شدت آن، ميزان متفاوتي از يك ماده شيميايي در بدن پرندگان آزاد مي شود كه اين ميزان ترشح، جهت گيري آنها را تعيين مي كند، تحقيقات بر روي اين موضوع همچنان ادامه دارد. آيا پرندگان در مهاجرت خود از "مسير هاي عبور انرژي زمين" كمك مي گيرند؟
روز تاريك و مرطوبي است. مه سنگيني، صخره هاي گرانيتي دارتمور(Dartmoor، نام ناحيه اي در انگلستان است) را از نظرها پوشانده است. ما رد پاي گوسفندان را كه به سختي در مه ديده مي شود دنبال مي كنيم. رطوبت، همه جا را فرا گرفته. به سختي مي توان باور كرد كه اكنون ساعت دوازده ظهر يك روز تابستاني است. اما به راستي چنين است.در مقابل ما بالاي شيب تپه، جائي كه مه رقيق تر است، سايه اي حركت مي كند. سايه حيواني است سياه رنگ و گويي به هنگام دويدن، پاهايش زمين را لمس نمي كنند. آن سايه، در حالي كه دهانمان از شگفتي باز مانده و چشمانمان خيره شده، از مقابلمان گذشته و به سوي دايره اي سنگي كه توسط انسان هاي عهد باستان ساخته شده مي رود و محو مي شود.اگر بتوان گفت چيزي ساكت تر از سكوت وجود دارد، دويدن آن موجود بود كه به شيوه اي غير زميني، آرام و بي صدا بود به طوري كه هيچگاه آن را فراموش نخواهم كرد .آيا آن حيوان، يك سگ تازي سياه و بسيار بزرگ بود؟ هيچ نشانه اي مبني بر اين كه آن سايه يك تازي باشد، وجود نداشت. تنها و تنها سايه اي بود سياه، به سياهي سكوتي كه او و ما را در بر گرفته بود آمد و گذشت. آن حيوان به سوي دايره سنگي دويد و محو شد. براي من و همراهانم، به نظر نمي رسيد كه آن سايه يك سگ باشد و پس از آن ماجرا هم بارها در اين مورد با هم صحبت كرديم.طي چندين سال كه از مشاهده آن صحنه مي گذرد، افسانه هاي محلي را بررسي كرده ام و در مورد امتداد مكان هاي باستاني، مسيرهاي عبور انرژي كيهاني در زمين و همينطور صخره هاي منطقه اگزمور كه مورد گمانه زني و كاوش قرار گرفته اند مطالعه وسيعي انجام داده ام به طوري كه اكنون اهالي آن منطقه نيز مرا ميشناسند!
برای مطالعه کامل مقاله به ادامه مطلب بروید.
خرس گریزلی


تنها نمونه سياه گوش موجود در اسارت به عنوان گونه ای کمياب و در خطر انقراض و بدون هر گونه آمار و شناسنامه علمی معتبر در ايران و تنها نمونه در دسترس و مناسب مطالعه، به مثابه گنجينه يا ذخيره ژنتيکی باارزش، در شرايطی غير استاندارد در بوستان ملی پرديسان تهران رها شده و مورد بيمهری مسئولان و کارشناسان حيات وحش قرار گرفته است؛ و در صورتی که بيتوجهی به حفظ و مطالعه اين گونه ادامه يابد، آينده ای نامعلوم و در پی آن نابودی در انتظار اين گونه خواهد بود . سياه گوش يا «لينکس» - با نام علمي « Eurasian lynx » - از راسته گوشتخواران و در زمره 4 گربه سان کوچک ايراني است و دست و پايي بلند و دمي بسيار کوتاه با توک پهن و سياه رنگ و دسته ای مو به طول 4 سانتيمتر روي گوشها دارد که به سبب داشتن جثه اي بزرگ و خالهاي روي بدنش معمولا با پلنگ اشتباه گرفته می شود . غذای مورد علاقه آن معمولا بچه هاي گراز، شوکا، مرال، پستانداران کوچک، است. اين گونه به صورت انفرادی زندگی مي کند؛ و به سبب روزگرد بودن، بر خلاف ديگر گربه سانان شبگرد، بيشتر در معرض تهديد و خطر قرار دارد. پراکندگی آن در ايران در مناطقي از آذربايجان شرقی و غربي شروع می شود و تا نواحی زنجان و قزوين و جنوب گرگان ادامه می يابد. حضور سياه گوش در اين مناطق بر اساس مشاهدات تصادفی محيط بانان يا گزارشهای ثبت شده است؛ و تا به حال، کارشناسان (چه خارجی و چه ايرانی) مطالعات علمی و دقيقی روی اين گوشتخوار ايرانی انجام نداده اند. کارشناسان حيات وحش و مدير طرح بين المللی يوز ايرانی، درباره اطلاعات موجود در زمينه سياه گوش، می گويد: اين اطلاعات به صورت پراکنده و از راه گزارشهای مشکوک مردمی به دست آمده است و هيچ کار کارشناسی و علمی درباره مطالعات رفتاري و ژنتيکی و پراکندگی اين حيوان (که با گونه های مشابه خود در امريکای شمالی و اروپا متفاوت است) صورت نپذيرفته است و تنها به بررسي های مختصر روی پوست تاکسيدرمی شده اين گونه در يک يا 2 گنجینه (موزه) اکتفا شده است. انجام نشدن مطالعات تحقيقی و طرحهای پژوهشی درباره اين گونه در حالی ادامه مي يابد که زيستگاه اين حيوان - به سبب مديريت ناصحيح حفاظتی و پيشروی مناطق مسکونی و کشاورزی - در حال تخريب است؛ و طعمه های مناسب تغذيه آن نيز، به واسطه اين تخريبها و شکارهای بيرويه، کاهش يافته است؛ به طوری که پس از گذشت زمانی نه چندان دور، نام اين گونه نيز همانند ببر و شير ايرانی در فهرست حيوانات منقرض شده قرار خواهد گرفت، بدون اينکه حتی مطالعه ای روی آن صورت گرفته باشد !
محيط زيست و اخلاق حيوان محور
سخن در باب اخلاق ما انسانهاي امروز در بعد محيط زيست و الزاماتي كه نسبت به انسانهاي آينده داريم از انسان و بسامدهاي اخلاقي او بر گذشت و طبيعت و حيات وحش رسيد. نگاه ما، كساني را كه خود را طرفدار حيوانات و محيط زيست ميدانيم، بر چه پايههايي استوار و تا چه حد صحيح است؟
حيوانات و اخلاق زيست محيطي براساس نظريات پيش طرح، اگر نوع بشر تنها گونهاي است كه دارنده پايگاههاي اخلاقي است، ميتوانيم اين انديشه را تا بدانجا بسط دهيم كه مثلا اگر من بيرون چادر خود در گذرگاهي در طبيعت به حيواني- مثلا خرسي- برخورد كردم ميتوانم اگر دلم خواست (يا به عبارت بهتر اگر هوس كردم) او را بكشم. اگر اين كار را بكنم، شليك از سر تفنن من هيچ كنش ناروايي نسبت به خرس نخواهد بود. نگاه مبتني بر اخلاق انسانمدار ممكن است اين عمل را نادرست بداند، با چه استدلالي؟ استدلال اخلاق انسانمدار در مورد نادرستي كشتن خرس ممكن است اين باشد كه من با كشتن خرس يك منبع زيبايي و جذابيت در طبيعت را از ميان بردهام و انسانهاي زيادي را از لذت ديدار آن محروم ساختهام. اصلا ممكن بود يك فيلمساز حيات وحش از همان خرس صحنههايي بس زيبا و ديدني تهيه كند كه مردمان بسياري در سراسر دنيا از آن صحنهها لذت ببرند؛ يا دهها نوع استدلال ديگر كه نهايتاً عمل من را به واسطه صدمه يا محروميتي كه بر انسانهاي ديگر روا داشتهام ناروا ميداند.
بقیه مقاله را در ادامه مطلب بخوانید
اندازه واقعی این تصویر اندازه واقعی این تصویر

اندازه واقعی این تصویر اندازه واقعی این تصویر

اندازه واقعی این تصویر اندازه واقعی این تصویر
گرگ
گرگ به عنوان يك درنده موفق در رأس هرم غذايي، در بين جانداران خشكيزي قرار گرفته است. همتاي او در درياهاي عالم كوسهها هستند با اين تفاوت كه گرگها از زندگي اجتماعي فوقالعاده پيچيده برخوردارند و كوسهها تكزي هستند و از نظر هوش، فراست، نظم گروهي و انضباط بين افراد داخل گروه خانوادگي، گرگها تقريباً در جهان درندگان، به جز خانواده سگها، بيهمتا ميباشند.كليه افراد گروه، كه به ندرت از 10 قلاده تجاوز ميكند، از قويترين گرگ «رهبر» اطاعت ميكنند. به كرات و به هر مناسبتي افراد گروه مراتب اطاعت خود را نسبت به «رهبر» آشكار ميكنند.اين عمل با ژستهاي بخصوص مانند ماليدن چانه به خاك، قراردادن سر بين دو دست روي زمين، روي زمين غلتخوردن و بيرون دادن اصوات بخصوص صورت ميگيرد.شكار، در فصل فراواني طعمههاي بزرگ مانند گوزن، به صورت دستهجمعي صورت ميگيرد. هر گرگ در هنگام شكار دستهجمعي موقعيت خود را ميداند و وظيفهاش مشخص است. رئيس گله يك طعمه را انتخاب ميكند.طعمه معمولاً بزرگ و سنگين، پير، مريض و يا خيلي جوان و كند است. پس از انتخاب طعمه، گله به حركت درميآيد. گرگها به صورت درهم و به ظاهر بدون برنامه به حركت درميآيند. هدف پراكنده و هراسان كردن گله طعمه است. چه بسا يك گوزن از كنار آنان ميگذرد و توجهي به او ندارند چون هدف مشخص است.استراتژي نهايي منزويكردن هدف است و حركتهايي كه گله انجام ميدهد همگي در راستاي همين هدف است. گاه تعقيب و گريز ساعتها به طول ميانجامد و گاه پس از چند دقيقه نتيجه حاصل ميآيد.به محض جدا شدن طعمه از گله، افراد قبيله گرگها همگي گرداگرد طعمه جمع ميشوند و با به دندان گرفتن نقاط حساس مانند بيضه، پستانها، پوست زير شكم، پوزه و لب طعمه(مثلا گوزن) او را به زير ميآورند.در جنوب كانادا، گوزنها بسيار بزرگتر از گرگها هستند ولي معالوصف گرگها به راحتي آنان را شكار ميكنند. مطالعه روش شكار آنها نشان ميدهد كه پيوسته از يك روش استفاده نميكنند، بلكه بر حسب موقعيت طعمه و شرايط محيطي، نقشه خود را طراحي ميكنند.

ميتوان سيستم شكاري آنان را به حمله تيم فوتبال تشبيه كرد و يا حركت لشكريان در گذشته كه قلب سپاه و جناحهاي راست و چپ و با حمله گازانبري اصول كار را تشكيل ميداد.در حين حمله زوزهها راهنماي رهبر گله براي صدور دستورات است. رهبر در قلب سپاه قرار دارد و بازوهاي راست و چپ را به جلو ميفرستد، يا به عقب فراميخواند. جانوري كه در فصول بهار و تابستان در جنوب كانادا با گوزنهاي 450 كيلويي فراوان گرسنگي را برطرف ميكند، با فرارسيدن زمستان و مهاجرت گوزنها به جنوب(شمال ايالات متحده) در محل مانده در منطقه پوشيده از برف با تغذيه از خرگوش و موش روزگار ميگذراند.
در ايران، در هنگام كمبود طعمه، گرگها گياهخوار ميشوند و به هندوانه روي ميآورند. گرگها جزو حيوانات پرطاقت هستند كه يك روز كامل را ميتوانند به طور پيوسته بدوند و طعمه را تعقيب كنند.
سگهاي امروزي از گرگها ي زمان گذشته رام شدهاند. انسان خصوصيات اصلي گرگها را پسنديد و آنها را به اسارت درآورد تا پس از 7هزار سال سگهاي كنوني حافظ مال و جان او باشند.
صفت وفاداري كه در سگها مشاهده ميشود، ابتدا در گرگها ديده شد، ديد بسيار قوي، حس شامه تا حدود 10 تا 70 برابر انسان، طاقت در مقابل سرما و گرما(40- تا50+ درجه سانتيگراد)، توانايي توليد مثل (در هر بار 10 توله ميزايد) و قدرت جفتگيري با گرگ و شغال و سگ و در نتيجه توانايي توليد بچههاي فراوان دورگه و بالاخره توانايي كنترل جمعيت جوندگان مانند موشهاي صحرايي، خرگوشها، تولههاي شغال و روباه و... گرگ را جانوري قابل احترام در بين دوستداران حيات وحش قلمداد نموده است.
از كشفيات مهم جديد در مورد تواناييهاي گرگ، قدرت خارقالعاده ارتباط اين جانور با همنوعان خود است. اثبات شده كه گرگها از مسافات دور، بدون آن كه همديگر را ببينند، قادرند تقريباً آنچه ميبينند با يكديگر در ميان بگذارند و انتقال دهند. مثلاً اگر در منطقهاي يك گرگ به دو قوچ كوهي برخورد نمايد و نياز به نيروي كمكي داشته باشد، به راحتي با زوزه كشيدن، همنوعان خود را از اطراف فرا ميخواند و آنچه را كه ميبيند براي گرگهاي ديگر شرح ميدهد.
هنر عكاسي از حياتوحش
هميشه با اين تصور به طبيعت برويد كه عكسهايي بگيريد تا نحوه تفكر شما نسبت به موضوع يا احساس لطيف حيواني كه عكس ميگيريد به مخاطبي كه عكس شما را ميبيند، منتقل شود به عنوان مثال:
1: استفاده مناسب از انعكاس حيوانات درآب:
حيوانات در طبيعت ايران- به دليل داشتن اقليم نيمهخشك- همچون انسان به آب اين مايه حيات بسيار اهميت داده و از محيطهاي آبي بسيار لذت ميبرند. انتقال اين حس لذت و استفاده مناسب از زاويه نور مناسب و انعكاس موضوع در آب به ويژه در سرچشمهها و آبشخورها ميتواند به شما در گرفتن عكسي زبيا كمك كند. بدين ترتيب شما فقط يك حيوان را در كادر ثبت نكرديد، بلكه حس لذت بردن از زندگي موضوعتان را به مخاطبتان منتقل كرديد. اين ميتواند يك ثبت هنرمندانه باشد و بالطبع اگر هزاران عكس اين چنيني حتي از موضوعات تكراري بگيريد براي مخاطب شما جذاب خواهد بود.
2: سعي كنيد از پرندگان يا تجمع آنها در پرواز عكاسي كنيد:
براي عكاسي از بيشتر پرندگان در پرواز، به سرعتهاي شاتر بالا و فيلمهايي با حساسيت بالا (Iso بالا در بدنههاي ديجيتال) و لنزهاي تله بلند فيكس نياز داريد. پيشنهاد من براي اين نوع عكاسي استفاده از لنز 400 Canon I6/5 f است. اين لنز علاوه بر كيفيت بسيار مناسب، داراي قيمت تقريبا پاييني نيز هست. از سرعتهاي شاتر بالاي 1200 و از 400 Iso استفاده كنيد (بدنههاي Dslr نسل جديد داراي نويز بسيار كمي در حساسيت 400 هستند) معمولا پرندگان شكاري بلندپرواز را به عنوان مدل عكاسي انتخاب ميكنم. در فصل پاييز و بهار در ارتفاعات بالاي 2200 متر مناطق كوهستاني كشور ميتوانيد انواع عقابها و كركسها را بيابيد. بهترين زمان براي عكاسي از پرندگان در پرواز از 7-10 صبح و از 3-4 بعدازظهر است. ابتدا محلي كه پرندگان شكاري مشغول چرخ زدن بر روي جبههاي هوا در آن ناحيه هستند در نظر بگيريد و مكان مناسبي كه كمتر ديده شويد و نيز زاويه مناسبي با موضوع داشته باشيد پيدا كرده و بنشينيد و منتظر فرصت مناسب بمانيد. از جمله بهترين نواحي كوهستاني كشور ميتوان به منطقه حفاظت شده گلول سراني خراسان شمالي و پارك ملي تندوره خراسان رضوي و منطقه حفاظت شده پرور سمنان و نواحي كوهستاني پارك ملي گلستان اشاره كرد. ديگر مكان مناسب تالابهاي داراي نيزار هستند كه اكثرا انواع سنقرها و شاهينها را در حال چرخ زدن و شكار در اطراف آنها ميتوانيد پيدا كنيد. بهترين تالابها كه تجربيات خوبي در زمينه عكاسي در آنها داشتم ميتوان به تالاب ميانكاله و گميشان درشمال كشور و تالاب قوريگل و كاني برازان در شمال غرب كشور و تالاب خورخوران و منطقه حفاظت شده مند و حله در جنوب كشور اشاره كرد.
3: انتقال حس حركت و جنب و جوش حيوان:
موضوعات ثابت و بيحركت شايد براي بسياري از مخاطبين چندان جذاب نباشند. يك تكنيك ساده كه كمك شاياني در انتقال حس حركت ميكند اين است كه دوربين را به سمت موضوعي كه در حال دويدن است، بچرخانيد. براي اولويت شاتر بالاتر از 400 Iso-650 استفاده كنيد. نيم شاتر گرفته و سعي كنيد حركت دستتان را با دوربين و سوژه در حال دويدن هماهنگ كنيد و در لحظه مناسب شاتر را تا انتها فشار دهيد. در اين حالت پس زمينه كاملا محو شده و سوژه شما را واضح خواهد بود و انتقال حس حركت به صورت كامل منتقل خواهد شد. در صورتي كه امكان تكرار وجود دارد ميتوانيد با سرعتهاي شاتر مختلف امتحان كنيد تا بهترين نتيجه حاصل شود و گرنه در حالت p اين كار را انجام دهيد.
استفاده مناسب از نور
ما دو زمان طلايي درعكاسي حيات وحش داريم كه به دليل زاويه نور مناسب و رنگهاي افسانهاي آنها سعي كنيد درحد امكان در اين زمانها در فيلد باشيد. يكي صبح زود در نيم ساعت اولي كه آفتاب تازه طلوع كرده است. در اين زمان شما هيچگونه سايهاي برروي موضوعتان نداريد و رنگها بسيار جذاب و خيرهكننده به نظر ميرسند. زمان ديگر نزديك غروب آفتاب است كه به خصوص در تالابها از تجمع پرندگان ميتوان عكسهاي فوقالعادهاي گرفت.
ثبت نمايشها و رفتارهاي خاص:
پرندگان و پستانداران داراي انواع نمايشهاي جنسي به خصوص در فصل توليدمثل و نيز داراي رفتارهاي خاصي در نوع تغذيه و قلمروطلبيشان هستند كه با ثبت آنها ميتوانيد مخاطبين خود را به هيجان آوريد. با كمي مطالعه در زمينه اين رفتارها و حدس زدن مناسب براي ثبت اين لحظات ميتوانيد باعث پيشرفت در فرايند عكاسي شويد.
زندگی کوکوها یک زندگی همراه با قتل و فریبکاری است !این پرنده تخم خود را در لانه پرندگان دیگر میگذارد .منطق کوکوها مثل همه موجودات دیگر , زندگی همراه با تولید مثل موفق تر است. اگر میتوانستیم دلیل آنها را جویا شویم شاید این گونه پاسخ می دادند (چرا باید برای پرورش جوجه هایت جان بکنی ,وقتی می توانی دیگران را گول بزنی تا برایت کار کنند؟ ماده کوکوها عمدتا فقط یک تخم میگذارند و همان یک تخم را هم در لانه یک پرنده میزبان می گذارند .وقتی این موجود ناخواسته سر از تخم در می آورد , بدون معطلی تخم های دیگر را که در واقع فرزندان اصلی میزبان هستند از لانه بیرون می اندازد .
برای جوجه کوکوی تازه متولد شده مشکل است که در لانه نامادری زندگی کند و جلب توجه نیز ننماید بخصوص وقتی یک جوجه منفرد با آن جثه بزرگش جای قیل و قال معمول همه بچه های واقعی را گرفته باشد .دانشمندان می گویند گونه کوکوی آسیای غربی ظاهرا روش بسیار مبتکرانه ای برای القای این فکر در اندیشه پرنده میزبان دارد که" هنوز جوجه ها یت زنده اند وبرایت جیک و جیک می کنند !"
این شیوه به جوجه کوکو کمک می کند که با طیب خاطر منتظر غذا باشد و اطمینان داشته باشد که اشتهای سیری ناپذیرش ارضا خواهد شد .
این حقه که بوسیله دانشمندان ژاپنی کشف شد با حضور لکه های زرد رنگ روی بالهای جوجه کوکو میسر شده است , بطوریکه وقتی جوجه کوکو بال بال میزند ,اشکال رنگی روی بال و زیر بال جوجه, تصویر موهومی از چندین دهان باز در ذهن مادر ایجاد می کند وبه این ترتیب رضایت مادر را از زنده بودن مجموعه فرزندانش ایجاد می کند. محققینی که این سازگاری زیرکانه را کشف کرده اند , رفتار مورد بحث را در شماره جاری نشریه ساینس( Science)تشریح کرده اند .

پناهگاه حيات وحـش موته
اين منطقه بين عرضهاي جغرافيايي ً20 و 33 تا ً55 و 33 شمالي و طولهاي جغرافيايي ً30 و 50 تا ً10 و 51 شرقي به مركزيت روستاي موته در 270 كيلومتري جنوب تهران قرار دارد، به طوري كه جاده اصفهان ـ تهران از شرق آن گذشته و شهر ميمه در 45 كيلومتري جنوب غربي آن واقع است.
تـاريـخـچـه:
پس از تشكيل كانون شكار ايران در سال 1343، محدودهاي با وسعت 343940 هكتار شامل دشتها، ارتفاعات و مراتع، واقع در حوزه استحفاظي استانهاي اصفهان و مركزي به عنوان منطقه حفاظت شده موته انتخاب و در سال 1346 با تشكيل سازمان شكارباني و نظارت بر صيد، به تصويب شوراي عالي شكارباني و نظارت بر صيد آن زمان رسيد. در سالهاي پس از پيروزي انقلاب، سازمان حفاظت محيط زيست تغييراتي در حد و حدود منطقه داد و در تاريخ 21/6/61 با مساحت حدود 220000 هكتار به منطقه حفاظت شده تبديل گشت و سرانجام براساس مصوبه مورخ 7/12/69 شوراي عالي محيط زيست با همين وسعت به پناهگاه حيات وحش ارتقاي سطح يافت. در هر پناهگاه حيات وحش، به منظور احياي وضعيت طبيعي اين مناطق 25 درصد از مساحت آن توسط سازمان حفاظت محيط زيست به عنوان محدوده امن تعيين و اعلام ميگردد. در اين محدودهها ورود و چراي دام اهلي ممنوع است، ضمناً ورود اشخاص و ايجاد هرگونه تأسيسات بدون اخذ مجوز رسمي از سازمان حفاظت محيط زيست ممنوع خواهد بود. با توجه با توافقنامهها و نقطه نظرات كارشناسي با رعايت مسائل اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي مناطقي را در محلهاي معروف به شور رباط ترك، شور آب باريك و سي كلفتي بدين منظور در نظر گرفته كه جمعاً در حدود 37000 هكتار از كل اراضي پناهگاه بوده و قابل توسعه و افزايش تا سطح حدود 44000 هكتار ميباشد.
توپوگرافي منطقه:
محدوده پناهگاه حيات و حش موته از دو بخش دشتي و كوهستاني تشكيل شده كه بلندترين ارتفاع آن از سطح دريا در حدود 3000 متر و حداقل ارتفاع در اين منطقه 1900 متر ميباشد. ارتفاعات موته شامل دو رشته كوه است و فاصله بين اين دو رشته كوهها را دشتهاي جلگهاي و شورهزار تشكيل ميدهد.
خصوصيات آب و هوايي:
اين منطقه در تقسيمات آب و هوايي از آب و هواي نيمه باراني و سرد تبعيت دارد. حداكثر بارندگي در سال 350 ميليمتر و بيشترين بارندگي در فصل زمستان و بهار ميباشد. درجه حرارت متوسط در دشتهاي اين منطقه 4/39 درجه سانتيگراد در تابستان و در سردترين ماههاي سال به 5/11 تا 5 درجه زير صفر ميرسد.
منابع آبي:
بيش از 250 منبع آبي اعم از چاه قديمي، قنات و چشمه دائمي در موته وجود دارد كه بيش از 150واحد از اين منابع را چشمهها تشكيل ميدهد از قبيل: چشمه سنجده، دستار، بيد، دربند، شور، آب باريك، چشمهنيا، قلعهسياه، ريز آب، جاجرمي، قيقوجه، گزرتو، گلبيدك، رزبيده، دمه، سيكلفتي، مرواريد و ... . براي تأمين آب مورد نياز وحوش در مناطق امن اقدام به ساخت آبشخورهاي دست ساز در نقاط حساس اكولوژيك گرديده كه منابع آبي آن چشمهها و چاههاي قديمي است، كه آب به وسيله لوله يا نصب تلمبه بادي به آنها هدايت ميشود.
حيات وحش جانوري:
اين منطقه بهترين زيستگاه آهو در ايران است كه براي رشد، تكثير و جلوگيري از انقراض آهوها اختصاص يافته است. شرايط مساعد زيستي براي اين گونه پستاندار در دشتها و شورهزارهاي منطقه توأم با حفاظت، ادامه زندگي را براي اين حيوان زيبا هموار ساخته و به عنوان گونه جانوري شاخص منطقه از آن ياد ميشود. وجود تپه ماهورها، تلها و دشتهاي كوهستاني در موته امكان زندگي را براي گونه قوچ و ميش و صخرهها و ارتفاعات صعب العبور، زيستگاه خوبي را براي ادامه حيات كل و بز پديد آورده است.انواع زيادي از گونههاي پرندگان بومي و غير بومي نيز در اين منطقه وجود دارد از قبيل: كبك، تيهو، بلدرچين، هوبره و همچنين از خانوادههاي سار، كلاغ، سسك، دم جنبانك، عقاب، جغد، زنبورخوار، سهره و سارگپه نيز گونههايي وجود دارد. در زمان مهاجرت، پرندگان مهاجر بسياري در اين منطقه خصوصاً اطراف رودخانه شور و گزستانها توقف نموده و در اين منطقه استراحت كوتاهي ميكنند.از خزندگان و خانواده مارمولكها ميتوان خانوادههاي جكو، آگاما و لاسرتا را نام برد. از مارهاي سمي به مار جعفري، افعي، مار شاخدار، از مارهاي نيمه سمي به تيرمار، افعي پلنگي، يله مار و از مارهاي غير سمي به تــوله مـار، مار قيطاني، مارگرگي و كورمار ميتوان اشاره كرد.
پوشش گياهي:
بر اساس اطلاعات موجود در منطقه موته تا كنون بيش از 300 گونه گياهي مرتعي كه ارزش علوفهاي، دارويي و صنعتي دارند شناسايي شده است. از نظر تيپ گياهي قسمت اعظم پناهگاه حيات وحش موته مخصوصاً صافيها، تپه ماهورها و مناطق جلگهاي را جامعه درمنه و گون تشكيل ميدهد كه در فضاي بين آنها گياهان شور پسند و همچنين گياهان خوش خوراك و ديگر نيز رويش دارند.از درختان و درختچههاي اين منطقه ميتوان بادامك، بنه، تنگرس، قيچ، گز و انجير را نامبرد و از بوتههاي شاخص ميتوان به درمنه، جاز، انواع گونها، فرفيون، كلاه ميرحسن و ريش بز اشاره كرد.
مشكلات و تعارضهاي موجود:
ـ وجود معادن در منطقه و تخريبهاي ناشي از فعاليت آنها.
ـ وجود جادههاي اصلي بين شهري (جاده گلپايگان و جاده اصفهان ـ تهران) و جادههاي روستايي در منطقه كه موجب تردد وسايل نقليه و اثرات منفي در آرامش وحوش ميشود.
ـ تعليف غير مجاز دامها و واگذاري قسمتي از عرصههاي طبيعي منطقه و تبديل آن به اراضي كشاورزي از طريق هيئت واگذاري زمين و تحميل آنها به منطقه.
ـ شكار غير مجاز
تحقيقات:
درحال حاضر مطالعات طرح جامع پناهگاه حيات وحش موته در حال انجام است كه نتايج آن به زودي در اختيار سازمان محيط زيست قرار خواهد گرفت

زيستگاه عمده يوزپلنگ در ايران دشت كوير است كه بخشهايي از استانهاي كرمان، خراسان، كرمان، يزد، تهران و مركزي را در برميگيرد. اكنون اين ناحيه وسيع استپي و بياباني به آخرين پناهگاه يوز آسيايي مبدل شده است. به طور مشخص و كاملاً واضحي طي دو دهه اخير تعداد گزارشهاي رسيده از اين ناحيه وسيع در مورد مشاهده يوز كاهش يافته و تنها گزارشات معدودي از مشاهده جانور در پارك ملي كوير، مناطق توران نابيندان، دره انجير، مياندشت و خوش ييلاق به دست آمده است. اين در حالي است كه بين سالهاي 46 تا 57 گزارشاتي از تهران (به خصوص پارك ملي كوير)، سمنان (توارن، خوش ييلاق و مناطق اطراف)، خراسان (منطقه مياندشت و مناطق اطراف طبس)، يزد (منطقه كالمند و مناطق ديگر اطراف بافق، مهريز، نفت و شهر يزد)، اصفهان (منطقه موته و كلاه قاضي)، فارس (پناهگاه حيات وحش بهرام گور)، كرمان (خبر و روچون)، مازندران (پارك ملي گلستان)، هرمزگان (اطراف حاجيآباد) و نيز گزارشات مكتوبي از سيسان (اطراف هامون صابري) و بلوچستان (بمپور) و حتي نفت شهر در استان كرمانشاه مبني بر مشاهده يوز وجود داشته است. اين روزها پناهگاه حيات وحش نابيندان طبس، پارك ملي خارتوران سمنان به همراه سه منطقه ديگر يعني پارك ملي كوير و مناطق دره انجير و بافق از معدود مكانهايياند كه هنوز يوز در آنها مشاهده ميشود و از جمعيتهاي اندكي باقي مانده اين جانور باشكوه پشتيباني ميكند.
يوزپلنگ ايراني
1. پارك ملي كوير استان سمنان، مساحت 400000 هكتار، 4 واحد محيط باني، پارك ملي كوير در 50 كيلومتري جنوب غربي تهران است. اين منطقه كه زماني آفريقاي كوچك ناميده ميشد يك زيستگاه غني از نظر تنوع زيستي در كشور است. گونههاي حيواني منطقه عبارتند از: جيبر، آهو، قوچ و ميش وحشي، كل و بز وحشي، كفتار، پلنگ، گرگ و گونههاي نادر گربهسانان كوچك از جمله گربه شني و كاراكال است.
2. پارك ملي پناهگاه حيات وحش و ذخيرهگاه زيست كره خارتوران استان سمنان، مساحت یک میلیون و چهارصد هزار هکتار، 5 واحد محيط باني، خارتوارن يكي از مهمترين و ارزشمندترين مناطق ويژه تحت نظارت سازمان حفاظت از محيط زيست ميباشد و مجموعهاي از تقريبا تمامي گونههاي جانداران صحرايي ايران از جمله جيبر، آهو، قوچ و ميش وحشي، كل و بز وحشي، كفتار، پلنگ، گرگ، يوزپلنگ را پناه ميدهد و يكي از دو پناهگاه باقي مانده براي گور است. تعداد گورهاي موجود در اين پارك ملي 250 الي 300 رأس براورده شده است.
3. پناهگاه حيات وحش نابيندان طبس شمال شرقي استان يزد، 1500000 هكتار، 4 واحد محيط باني، اين منطقه از جديدترين مناطق تحت كنترل سازمان حفاظت از محيط زيست بوده و د ر زمره مهمترين زيستگاههاي يوز قرار گرفته است. انواع وحوش كويري و نيمه كويري، از جمله روباه، شاه روباه، جبير، آهو، قوچ و ميش وحشي، خرگوش، كل و بز وحشي، كفتار، گربه شين و گرگ در اين منطقه ديده ميشوند.
4. منطقه حفاظت شده بافق استان يزد، 150000 هكتار، 2 واحد محيط باني، بافق در 100 كيلومتري شرق يزد است و آب و هواي بسيار خشك دارد. گونههاي حيواني اين منطقه آهو، قوچ و ميش وحشي، كل و بز وحشي، كفتار، پلنگ و گرگ است.
5. منطقه شكار ممنوع دره انجير استان يزد، 000/150 هكتار، 1 واحد محيط باني. اين منطقه داراي محيط زيست شكننده و آسيبپذير بودهو از پوشش گياهي فقيري برخوردار است. گونههاي جانوري از قبيل جبير، قوچ و ميش وحشي، كل و بز وحشي در اين منطقه مشاهده ميشود.
مخاطرات
عواملي چند بقاي يوزپلنگ آسيايي را در ايران تهديد ميكند كه از آن ميان ميتوان به دو عامل اصلي اشاره كرد. نخست تخريب و بهم ريختگي زيستگاه كه ناشي از فرآيند تبديل زمين به بيابان در بخشهاي وسيعي از كشور است. در اين ميان پاركهاي ملي و ديگر مناطق حفاظت شده به خصوص مورد تخريب قرار گرفتهاند كه عمده آن در سالهاي 1366 تا 1369 صورت پذيرفته. دوم: كاهش روزافزون طعمه.
تخريب زيستگاه
توسعه كشاوزي و صنايع، اسكان انسانها، معدنكاري و طرحهاي زيربنايي در اكثر زيستگاههاي طبيعي ايراني تغييراتي به وجود آورده است. افزايش تعداد دام بدون توجه به ظرفيت محيط و فصل مناسب در تخريب و كاستن گياهان نقش بسزايي داشته و اين به نوبه خود به از بين رفتن سم داران، كه مهمترين طعمه يوزپلنگ ميباشد. منتهي ش ده است. تقريبا تمامي مردم روستايي ساكن در زيستگاه يوزپلنگ آسيايي بز، گوسفند و شتر پرورش ميدهد. اين مسئله مدت زيادي است كه به مانعي در حفاظت از حيات وحش تبديل شده است. اما امروزه دامداري به تجارتي فراگير تبديل شده است و چراي بيش از حد به خصوص در مناطق حفاظت شده، كماكان رايج است (كه در فصول خشك به تغذيه صنعتي بدل ميشود) فرايند تبديل زمين به بيابان بسياري از مناطقي را كه يوزپلنگ در آن زندگي ميكند از بين برده و مناطق وسيعي را به محيط تخريب شده، كه داراي ارزش اقتصادي با حيات وحش اندكي ميباشد، تبديل كرده است. در چنين شرايطي، مناطق حفاظت شده به مكانهايي ايدهآل براي چراي دام تبديل ميشوند. امروزه زيستگاه يوزپلنگ پراكنده است و عمدهترين اين مناطق كه هنوز حيات وحش را حمايت ميكند در ايران قرار دارد. ارتفاع اكثر اين مناطق بين 100 تا 600 متر است و ويژگي آنها تپههاي كم ارتفاع و رويش گياهي پراكنده است. بيشهزارها تخريب شدهاند. رودها به خشكي گراييدهاند مگر پس از بارندگي سنگين. و تعداد بسيار كمي گوسفند وحشي بز، آهو و يوزپلنگ باقي مانده است.
تهديدهاي غيرزيستگاهي
شكار مستقيم وحوش در ايران با وفور فزاينده سلاح گرم و استفاده از خودرو براي شكار همبستگي كامل دارد. اكثر شكارچيان غيرقانوني از اهميت يوزپلنگ و طعمههاي آن در نظام بومشناختي آگاه نيستند و شكار غيرقانوي در نظر آنها جرمي ناچيز به حساب ميآيد. علاوه بر شكار غيرقانوني، سالانه حدود يك ميليون مجوز شكار با سهميه 300 گلوله به طور رسمي صادر ميشود. بايد به تمام اين تهديدها بهرهبرداري تجاري از گونههاي خاص را نيز افزود كه به صورت بيرويه ادامه دارد. گونههايي چون آهو، پلنگ، باز، هوبره، كبك، مرغابي و تمساح از جمله گونههاي در خطرند. با توجه به تعداد اندك يوزپلنگ باق مانده در مناطق و به خاطر اينكه نسبت ماده به نر اين گونه هنوز روشن نيست، با شكار هر يك گربهسانان لطمه سنگيني به نظام ژنتيكي گونه در حال انقراض وارد ميشود. متأسفانه نظارت بر شكار غيرقانوني دشوار است. به عنوان مثال، زيستگاههاي يوز غني ازكانيهاي مهم صنعتي و تجاري است كه توسط وزارت صنايع و معادن مورد بهرهبرداري قرار گرفته ميشود. استخراج معدن به خودي خود تهديدي محسوب نميشود اما جادهسازي مناطق مذكور را براي همگان از جمله شكارچيان غيرقانوني، قابل دسترسي ميكند.
درباره ببر

ببر يكي از گونههاي برجسته طبيعت است. سرشار از زيبايي و افسونگري. تنها رقيب او در قدرت و زيركي انسان است. چه مواجهه با ببر از ميان ميلهاي محوطه يك باغ وحشي باشد يا يك نگاهي آني در طبيعت. وقتي كه با گامهاي آهسته براي شكار كمين كرده است. نگاه اين گربه بزرگ با چشمهاي قرمز مثل آتش، به راحتي فراموش نخواهد شد. بدن ببر، ستبر و در عين حال حساس است. عضلات آهنين در پشت و شانه ببر در موقع حركت موج ميزند. ببر بزرگترين عضو خانواده گربهسانان است. بعضي از ببرها بيش از چهار متر طول و حدود 318 كيلوگرم وزن دارند دندانهاي قدرتمند آن به اندازه انگشت انسان است كه با آن ميتواند شكارهاي بزرگ را در يك لحظه بكشد و حتي ميتواند حريفاني به بزرگي فيل يا كرگدن را از پا درآورد. وقتي ببري به حالت گشت زدن است، فضاي جنگل سنگين به نظر ميرسد و هوا با بانگ خطر در خور توجهي ميشكند. بر طبق برآوردها تعداد ببرها قبل از سال 1900 بالغ بر صدها هزار بوده است. ولي امروزه بعد از حدود يك قرن توسعه صنعتي و بهرهبرداري بيحد و اندازه از مناطق بكر قبلي، جمعيت آنها به شدت كاهش يافته است. اگرچه با وجود آموزشهاي روبه رشد و برنامههاي حفاظتي قوی، اين اميد وجود دارد كه تعداد آنها افزايش يابد. زماني تصور عموم مردم بر اين بود كه ببر مقيم جنگلهاي گرمسيري است. در حالي كه خاستگاه اصلي ببر مناطق سرد و برفگير شمال آسيا و احتمالاً پايينتر از قطب شمال است. در گذشتهاي دور ببرها به جنوب و سراسر شرق آسيا و شبه قاره هند و در غرب به سوي تركيه و ايران مهاجرت كردند. آنها در زيستگاههاي اكولوژيكي متنوعي زيسته و با تغييراتي قابل تشخيص به زيرگونههاي مشخصي تقسيمبندي شدند. ببرهايي كه در زيستگاههاي اصلي زندگي ميكنند (زيرگونه موجود در سيبري) از بقيه زيرگونهها بزرگتر ميباشند. آنها داراي پوست ضخيمي هستند كه در يخبندانهاي زمستانيها، گرماي بدن آنها را حفظ ميكند. زيرگونههاي جنوبي كوچكتر بوده و پوست نازكتري دارند. بعضي از ببرها سيبري نزديك 4 متر طول دارند و اين در حالي است كه متوسط طول بدن ببر بنگال 3 متر است. ببرهاي جزيره سوماترا و بالي و مناطق جنوبيتر، از ببرهاي بنگال هم كوچكترند و اندازه بدن آنها به طور متوسط 5/2 متر است. ببرهاي كه در زيستگاههاي گرمسيري زندگي ميكنند، نسبت به پسر عموهاي خود در سيبري، پوست نازكتري دارند و اين قاعده در مورد همه حيوانات زيستگاههاي شمالي و مناطق گرمسيري صدق ميكند.
راسته: گوشتخواران
خانواده: گربهسانان
دنباله مقاله را در ادامه مطلب بخوانید
نگرشی بر پیوند باستانی انسان و یوز
آنچه در این مقاله می خوانید از متون کهن گردآوری شده و طبعاً اغلب با حقایق علمی سازگار نیست،لیکن به درستی رابطه نزدیک و تنگاتنگ انسان و یوز و نقش آن را در زندگی نیاکان ما باز می نماید.
سحرگاهان،در حالی که پرندگان هنوز در خواب اند،صیادان آهنگ نخجیر می کنند.همراه آنان شکره ای بزرگوار است؛یوزی گرم آهوگیر.این شکره(به معنی حیوان شکاری از جمله یوز،تازی، سیاه گوش و پرندگان شکاری)رنگی نیکو دارد و پشتش قوی و استوار است.قبای زیبا و لطیفی بر تن دارد که با خال های سیاه رنگی نگارین شده است.گویی قبای تن،نقطه های سیاه دفتر غزل سرایان را به عاریت گرفته است.چشم هایش به سان عقیق سرخگون است،درشت و درخشان. چشمانی که همچون سرخی شفق در تاریکی بسیار می درخشند.آنگاه که یوز چشم در حدقه می گرداند،می پنداری چشمهایش آتشی فروزان است در دل شب سیاه.گویی که از درون سنگ های گرانبهایی اطراف را نگاه می کند.چنگالهای خمیده اش با برکت است و هر طعمه ای را که ببیند روزی خود و خداوندگارش می سازد.پر غرور و هوشیار در نخجیرگاه می خرامد.آثار سر پنجه اش بر روی خاک همچون خط نوشته های کاتبان ب روی کاغذ است.
یوز تشنه خون است و در انتظار هم آغوشی با شکار خویش.مانند تیری است که اگر رها شود یک هدف را دنبال و به آن برخورد می کند.گویی او در هر عضو خود و در هر بند بدنش،قلبی هوشیار و تپنده دارد.
دنباله مقاله را در ادامه مطلب بخوانید
جاده پارك ملی گلستان كه سالهاست مورد اختلاف بین كارشناسان محیط زیست و وزارت راه است، بار دیگر از بین حیات وحش منطقه قربانی گرفت . در پی برخورد یك دستگاه خودروی سواری عبوری با یك قلاده پلنگ در محل تفرجگاه گلستان در داخل پارك ملی، این پلنگ كشته شد. این دومین سانحه بزرگ در یك ماه اخیر است كه در جاده پارك ملی گلستان رخ می دهد و هر بار یكی از بزرگترین پستانداران منطقه كه بخشی از تنوع زیستی این پارك را تشكیل می دهد، جان خود را از دست می دهد، به طوریكه یكماه قبل نیز در همین جاده یك قلاده خرس در اثر برخورد با خودروهای عبوری كشته شد.
پلنگ یكی از گونه های كمیاب و در خطر انقراض ایران است كه این روزها به عناوین مختلف گزارش های زیادی از كشته شدن آنها در چهارگوشه ایرانبه گوش میرسد.
توسعه بیرویه روستاها و مناطق شهری، توسعه اراضی كشاورزی و جاده ها و سدسازیها بسیاری از زیستگاههای پلنگ ایرانی را در چند دهه اخیر از بین برده و باعث شده تا این جانور در برخورد مستقیم با مردم یا شكار شده و یا به به طرز دلخراشی توسط نیروهای انتظامی و حتی محیطبانان كشته شوند.
از سوی دیگر در حالی كه هرساله در نتیجه تصادفات خودروهای عبوری با حیات وحش پارك ملی گلستان بیش از یكصد حیوان از گونه های مختلف جانوری را به كام مرگ می كشاند نه تنها این جاده بر طبق مصوبه هیئت دولت از داخل پارك خارج نمی شود بلكه هم اكنون وزرات راه در صدد است تا جاده 11 متری گلستان را با 60 متر افزایش عرض ،به یك جاده 4 بانده تبدیل كند كه این موضوع در آینده نزدیك می تواند باعث تكه تكه شدن زیستگاه در پارك ملی گلستان و جدایی بین جمعیت ها در دوطرف پارك ملی شود .

با توجه به آمار موجود از نظر سنجی وبلاگ بر آن شدم تا نظر دوستان را در مورد مطالب پیاده سازی کنم.
تعدادی عکس از تفنگ و دوربینهای شکاری و وسایل مربوط به شکار با همکاری یکی از دوستان تهیه کردم که طی چند پست حضورتان ایفاد می نمایم.





در دنياي قديم شکار و استفاده از گوشت حيوانات براي سد جوع يکي از راههاي اوليه زندگي بشر بود . مردمان قديم از دوره اي که با تشکيل قبيله اي به زندگي خود ادامه ميدادند براي رفع مايحتاج غذائي و حتي پوشش خود از گوشت و پوست حيوانات استفاده ميکردند وبا ابزار شکاري که آنها دردست داشتند فقط ميتوانستند با زحمت فراوان و با استفاده از چوب و بتدريج تير و کمان و نيزه بشکار بپردازند و در دنياي پهناور آن روز و جمعيت موجود در جهان تأثير چنداني در نسل حيوانات شکاري نداشتند ، وفور نسل حيوانات و زاد و ولد آنها زيادتر از بهره برداري اوليه بود . بتدريج که جمعيت جهان رو بفزوني نهاد و ابزار کار و شکار پيشرفته تر ميگرديد مردمان نه تنها به شکار قناعت نمي کردند بلکه به تدريج با کشاورزي و استفاده از اراضي مستعد تخريب را بيشتر کردند اما نسل شکار باز هم تعادل خود را با استفاده از طبيعت پربار و مراتع و پناهگاههاي موجود حفظ کرده بود . بتدريج که سلاح شکاري از حالت تير و کمان و نيزه تبديل به اسلحه هاي گرم شد و با اختراعات صنعتي و اختراع وسايط نقليه بشر استفاده از طبيعت بخصوص از شکار را چه از نظر تغذيه و چه از نظر تفريحي توسعه داد و نسل حيوانات که از منابع قابل تجديد هستند در اثر شکار بي رويه و عدم رعايت اصول شکار و مقررات حفاظتي رو به کاهش نهاد و حتي نسل بعضي از جانواران در اثر بهره برداري غيراصولي رو به انقراض گذاشت و کشور عزيزمان ايران با تنوع اقليمي و داشتن همه گونه محيط طبيعي و انواع نسل حيوانات وحشي بهشت شکارچيان محسوب ميشد تا اينکه در دهه 1330 با همت عده اي از دوستداران شکار و طبيعت مثل مرحوم منوچهر رياحي و يارمحمد شادلو و عده اي ديگر لزوم قوانين و مقرراتي براي حفظ نسل شکار پيشنهاد گرديد و در سال 1335 با تشکيل کانون شکار اولين قدم در زمينه تصويب قانون حفاظت شکار برداشته شد و بطور جدي براي جلوگيري از انقراض و لطمات زياد به حيات وحش اقداماتي انجام گرديد ولي سياستگزاران و مجريان دريافتند که حفاظت از گونه هاي جانوري بدون حفاظت از زيستگاهها امکان پذير نيست و قوانين جاري پاسخگوي نياز آينده نميباشد در نتيجه در سال 1346 سازماني بنام سازمان شکارباني و نظارت بر صيد بوجود آمد که يک نهاد دولتي محسوب ميگرديد و جايگزين کانون شکار ايران گرديد و باز هم برحسب ضرورت در سال 1350 سازمان حفاظت محيط زيست تشکيل و جايگزين سازمان مزبور گرديد و از نظر حقوقي زيستگاههاي حفاظت شده با عناوين مناطق حفاظت شده – پارکهاي حيات وحش به تصويب رسيد و تا سال 1352 سي و هفت منطقه حفاظت شده و هشت پارک وحش ايجاد و تحت حفاظت و مديريت سازمان محيط زيست قرار گرفت .
محمد حسین رحيمي- پارک گلستان


مارکوپلو و شرایط شکار آن
پروانه شکار : در حدود ۳۸۰۰۰ دلار
پروانه نوع ویژه: در حدود ۵۰۰۰۰ دلار
همچنین خورد و خوراک و ویزا و اسکان و آمدن به کشور مورد نظر جهت شکار و اخذ مجوز به عهده شکارچی میباشد اما پلیس محلی با کشور میزبان است.
در صورت نیاز به تفنگ میتوان با پرداخت مبلغ تقریبی ۱۰۰ دلار بابت تفنگ و ۱۰ دلار بابت هر فشنگ این نیاز را برطرف ساخت.
ضمناْ حداقل کالیبر اسلحه شکاری ۳۰۰ مگنوم می باشد.
چند روز پیش در دنیای مجازی به دنبال بحث شکار بودم که یه سایت آمریکایی مرتبط با موضوع یافتم آدرسش هست www.huntingfootage.com من که خیلی خوشم اومد توصیه میکنم دوستان عزیز هم سری بزنند خالی از لطف نیست.

اول سلام
از اینکه دیر اومدم و دیر آپ کردم ببخشید مشغله کاری حسابی درگیرم کرده بود
اما اصل مطلب
تا روز قبل عید فطر خیلی اضطراب داشتم نمیدونم چرا اما دائم به این فکر میکردم که نکنه دوستان کم لطفی کنند و حضور پر رنگی نداشته باشند هرچند من هیچ کاره بودم اما خدا را شکر با شروع جلسه و حضور اساتید عزیز و دوستان گرامی آرامش خاصی پیدا کردم شاید برای اینکه ذوق زده شده بودم از این همایش و اینکه هیچوقت فکرشو نمیکردم یه روز همه بر و بچه های وب نویس شهر را بتونم با هم در یه جای مشخص ببینم نمیدونستم چی بگم و چیکار کنم راستش قرار بود یه پذیرایی مختصری هم داشته باشیم اما اونقدر سرگرم شدیم که اصلا همه چیز را فراموش کردیم که یه عذر خواهی به دوستان بدهکارم اما جالبتر اینکه برخی از همشهریان عزیز با توجه به اینکه مدیر وبلاگ یا سایتی نبودند در جلسه حضور داشتند که جای دلگرمی است.
اما همه دوستان حاضر در جلسه لطف کنند حداکثر یک صفحه آ۴ از مشخصات کامل خودشون و مشخصات وبلاگ با آدرس وبلاگشون برای من ارسال نمایند تا پس از جمع آوری، تحویل آقای دکتر اکثیری گردد جهت درج در هفته نامه شهر ضمنا تلفن همراه و ثابت و امضاء در پایین صفحه الزامی است
منتظر ارسال مشخصات هستم.
ارادتمند
امان صیادی
فراخوان بزرگداشت دومين روز ملی حفاظت از يوزپلنگ ايرانی
سرنوشت يوزپلنگ آسيايي در دست ايرانيان (مرداد 1387)

شهريور ماه هر سال برای علاقمندان و فعالان محيط زيست يادآور روز يوزپلنگ است که برگزاری آن از سال 1386 آغاز گرديده است. در اين سال، روز نهم شهريور ماه به عنوان "روز ملی حفاظت از يوزپلنگ ايراني" انتخاب شد تا دوستداران حفظ محيط زيست اين مرز و بوم با انجام فعاليت هاي نمادين و معرفي يوز، سعي در حفظ اين گربه سان در حال انقراض بنمايند. انجمن يوزپلنگ ايرانی از تمامی علاقمندان به حيات وحش و فعالان محيط زيست و سازمانهای دولتی و غيردولتی برای برگزاری هر چه باشکوه تر اين روز دعوت می کند تا در اين روز به فراخور علاقه و توانايي خود فعاليت نماديني را برای آگاه سازی عموم در مورد يوزپلنگ انجام دهند. تعدادی از فعاليت های پيشنهادی انجمن عبارتند از:
برگزاري مسابقات ورزشي نمادين با هدف آشنايي عموم مردم با يوزپلنگ و حيات وحش؛
• نمايش فيلم يا تئاتر هاي مرتبط؛
• تهيه و توزيع بروشور؛
• برگزاري تور بازديد از زيستگاه يوزپلنگ يا ساير گونه ها؛
• برگزاري مسابقه نقاشي و انشا با موضوع يوزپلنگ يا حيات وحش؛
• چاپ مطلب در روزنامه ها و نشريات ملی و محلي؛
• معرفي يوزپلنگ و خصوصيات آن در اجتماعات (دانشگاه، محل کار، خانواده و ... )؛
• موزه طبيعت و حيات وحش ايران - دارآباد به عنوان يکی از مهمترين مراکز آموزشی در زمينه نهادينه سازی فرهنگ محيط زيست در تهران، ميزبان دومين جشنواره "روز ملی حفاظت از يوزپلنگ آسيايی" است. در اين برنامه که درکنار جشنواره "کودک، صلح و محيط زيست" در محل اين موزه برگزار می گردد، انجمن يوزپلنگ ايرانی و تعدادی از تشکل های غيردولتی مرتبط ديگر به ارائه برنامه های آموزشی فرهنگی می پردازند. به دليل تقارن 9 شهريور ماه امسال با برخی مناسبتهای ملی ديگر، 5 تا 7 شهريور ماه اين جشنواره در محل موزه برگزار خواهد گرديد. نخستين جشنواره سراسری روز حفاظت از يوزپلنگ آسيايی در روز جمعه 9 شهريورماه سال 1386 برگزار گرديد. در اين برنامه ها که به ابتکار انجمن يوزپلنگ ايرانی و با همکاری سازمان محيط زيست و تعدادی از تشکلهای غيردولتی به صورت سراسری در تهران و 20 شهر و روستای کشور برگزار گرديد، فعاليت هاي آموزشی و نمادين متعددی در راستای معرفی يوزپلنگ به عموم مردم صورت گرفت. يوزپلنگ آسيايی که امروزه با جمعيتی درحدود 100 قلاده، در آخرين سنگرگاه با نام يوزپلنگ ايرانی شناخته می شود، يکی از نادرترين گونه های جانوری دنيا به شمار می رود. هدف از نامگذاری اين روز به نام روز يوزپلنگ، تنوير افکار عمومی درباره يوزپلنگ ايرانی و ارتقای آشنايی عموم با اين گونه در سرتاسر کشور می باشد. موزه طبيعت و حيات وحش ايران و باغ وحش تهران ميزبان نخستين جشنواره روز حفاظت از يوزپلنگ ايرانی در تهران بودند که سازمانهای دولتی و غيردولتی متعددی ازقبيل انجمن يوزپلنگ ايرانی، پروژه حفاظت از يوزپلنگ آسيايی، سازمان حفاظت محيط زيست، انجمن حاميان زمين، انجمن بوم پژوهان، انجمن طرح سرزمين پايدار، کانون پژوهش و حفاظت از طبيعت پايدار محيط بان و کانون آشنايی با حيات وحش برنامه های آموزشی متعددی از قبيل نمايش فيلم، توزيع بروشور و پوستر، صحبت برای عموم مردم درباره يوزپلنگ، بازيهای آموزشی، برگزاری مسابقه نقاشی، پرده خوانی با موضوع يوزپلنگ اجرا نموده و در پايان نيز بيانيه اين روز خوانده شد.
جهت کسب اطلاعات بیشتر به آدرس (http://www.iraniancheetah.org) به نام انجمن یوزپلنگ ایرانی مراجعه نمایید.
ببینید و لذت ببرید :
این کل توسط یکی از دوستان عزیزم در اسفند ۸۶ شکار شده که عنوان رکورد سال را دارد .
سن شکار ۱۱ ساله و طول شاخ ۱۱۹ و ۱۲۲ سانتی متر است.






منتظر عکسهای بعدی باشید....




منتظر عکسهای بعدی باشید....
نمایشگاه سلاح های شکاری در دبی (۱۳۸۶) گالری ۱




منتظر عکسهای بعدی باشید....

يوز ايراني در حسرت پارك سرنگتي!
حيوانات- دكتر اسماعيل كهرم:
نگاه متفاوت براي حفاظت از يك گونه حيات وحش.
مقاله زير بر مبناي مشاهدات در پارك ملي serengeti در تانزانيا نوشته شده و سختيهاي زندگي يوزپلنگ را در جهان امروز نشان ميدهد.
در نظر بياوريم كه پارك ملي سرنگتي فقط 15 كيلومتر مربع وسعت دارد كه در آن 5 هزار قلاده يوز زندگي ميكند. در سراسر اين پارك، و مناطق مجاور مانند «ماسائي مارا» و «امباسالي» زمين پوشيده از انواع جانوراني است كه طعمه بالقوه يوزپلنگ محسوب ميشوند. با اينهمه زندگي يوزپلنگ در دشتهاي سرنگتي سخت است.
پسر عموي آسياي يوز آفريقايي، در ايران قطعا زندگي سختتري دارد. زيستگاههاي يوزپلنگ در ايران به خوبي حفاظت نميشوند و تعداد جانوران طعمه يوز روز به روز كاهش مييابد. با توجه به اينكه ساختمان بدني و رفتار يوز آفريقايي مشابه يوز ايراني است ميتوان ادعا كرد يوز ايراني هم زندگي بسيار سختي را ميگذراند. شايد رفتار يوز آفريقايي درسهايي را براي حفاظت از يوزپلنگ آسيايي بهدنبال داشته باشد.
تلاش براي بقا
يوز مادر در حال ليسيدن توله خود بود. تازه بچهها غذا خورده بودند و احتياج به تيمار و نظافت داشتند. دهان خونآلود موجب انتشار رايحه خون در دشت ميشد. جانوران درنده سرگردان مانند شيرها را ممكن بود جلب كند.
مادر با حوصله تمام كار نظافت 3 توله را به پايان رساند. بچهها شنگول از سر و كول مادر بالا ميرفتند. دم او را گاز ميگرفتند و از پشت او سر ميخوردند و به زمين ميافتادند. مادر با كمال صبر شيطنت بچهها را تحمل ميكرد. حدود 8 هفته از تولد بچهها ميگذشت و تا 18 ماهگي كه مستقل ميشدند راه زيادي را بايد طي ميكردند.
با آنهمه خطري كه در انتظار آنها بود و شايد هيچكدام به سن استقلال نميرسيدند. لانه در پاي تپه كوچكي قرار داشت و به خوبي استتار شدهبود. بعد از مدتي مقابل چشم توريستها كه از فاصله 50 متري و از داخل اتومبيل بدون سقف آنها را نظاره ميكردند بچهها خوابيدند. مادر به آهستگي برخاست. پاها و دستهاي بلندش را راست كرد.
دستها را جلو گذاشت. شانهها را پائين داد و انتهاي بدن را به بالا كشيد. حالتي شبيه خميازه. خستگي در رفت و خود را براي كار آماده كرد. پر كردن 4 شكم (3 توله و خودش) كار سنگيني بود.
مادر از لانه بيرون آمد. گردن كشيد و چشمها را مانند تلسكوپ به افق دوخت. دشت از وجود موجودات گوناگون مواج بود. ولي مادر بهدنبال طعمه دلخواهش بود؛ غزال تامپسون. نوعي آهو كه در سرعت و تغيير مسير دادن همراه يوز تكامل يافته است.
اين 2 در طول زمان با هم مسابقه دادهاند و سرعتشان به مرور زيادتر شده. حالا تفاوت بردن و باختن براي غزال مرگ و زندگي است و براي يوزپلنگ گرسنگي يا سيري خودش و تولهها.
تلسكوپ خدادادي را به كار برد و يك دسته غزال را در دو سه كيلومتري پيدا كرد. آهسته به طرف گله حركت كرد. بعد از چند دقيقه به نزديكي گله رسيد. ناگهان روي زمين خم شد و خزيد، به طرف گله پيش رفت. هدف از اين خزيدن نزديك شدن به فاصله 30 تا حداكثر100 متري غزالها بود.
او ميدانست كه اگر غزالها او را قبل از فاصله ببينند، امكان صيد نخواهد داشت. او بايد حتيالمقدور خود را به طعمه نزديك ميكرد. همين كار را هم كرد. پشت بوتهها به صورت خزيده به جلو رفت. احساس ميكرد گله متوجه حضور او شده، از اينرو بيحركت ايستاد.حتي دست راست خود را كه بلند كرده بود به زمين نگذاشت. او ميدانست كه كوچكترين حركت از جانب او توجه گله را جلب ميكند. گله آرام گرفت او را نديده بودند. چند قدم ديگر به جلو حركت كرد. نقطههاي روي پوستش شكل بدن او را ميشكست و تشخيص طرح بدن او براي گله غيرممكن بود. مجددا بيحركت ايستاد. زاويه حركت خود را در امتداد غزال قرارداد. كمي خود را به زمين نزديك كرد. دستها و پاهايش جمع شدند و ناگهان بهطور انفجاري به حركت درآمدند. حال ديگر گله غزال با هم به حركت درآمدند. 20 تايي بودند. حدودا 50 متري فاصله بين يوز و غزال به سرعت كم ميشد.
6 ثانيه از حركت يوز گذشته بود و حال سرعتش بالاي 60 كيلومتر در ساعت بود. 5 ثانيه بعد سرعت به بيش از 70 كيلومتر رسيد و نزديك آخرين غزال گام برميداشت. مادر، اين غزال را نشان كرده بود. سنگين و آهستهتر از ديگران بود. در 2 قدمي غزال، ناگهان يوز سرعتش بهشدت كاهش يافت و غزال جان بهدر برد. يوز حدود 600 متر دويده بود و ديگر توان نداشت كه با آن سرعت ادامه دهد. پرههاي بينياش به شدت باز و بسته ميشد، تا هواي كافي به ششهايش برساند. سينهاش بالا و پايين ميرفت. به آهستگي بازگشت و پشت بوتهاي نشست. مدتها نفس نفس ميزد تا آرام گرفت و روز از نو و روزي از نو. عجب زندگي سختي است زندگي يوز. تنها هر 5 حمله يكبار موفق به شكار ميشود.خسته از جاي برخاست. اين بار يك گله «گنو» نزديك شدند. چند كره كوچك با آنها بود. طعمه خوبي بودند. روي زمين خزيد و به گله گنو نزديك شد. باز هم با زحمت فاصله را كم كرد. در جهت خلاف حركت باد حركت ميكرد. تا بوي او به گله نرسد. و باز هم ناگهان از جايش جهيد. اين بار سرعت كمتر طعمه موجب شد كه زود به يك كره برسد. روي كره گنو پريد و او را به زمين زد. يوز گلوي كره گنو را فشرد. خودش هم از راه دهان نميتوانست تنفس كند ولي بيني پهن و عميق او قادر به تأمين هواي شش او بود.
زندگي سخت يوز
وقتي كه كره گنو بيحركت شد، يوز سريعا شروع به بازكردن حفره شكمي حيوان كرد. جگر، قلوه، و شش را بايد سريعا ببلعد. فرصت كم است. اتومبيل سرباز توريستها به يوز و طعمهاش نزديك شد. فاصله ما فقط 60 يا 70 متر بود. ناگهان سر و كله 5 كفتار از دور پيدا شد. اينها به زودي دريافتهاند كه اتومبيل توريستها وقتي متوقف ميشود شكاري در گرفته است و براي بدست آوردن طعمه به آن طرف هجوم ميبرند. ناگهان يوزپلنگ كه با آن زحمت شكار را به زمين زده بود، توسط كفتارها احاطه شد.جنگ را باخت و صحنه را خالي گذاشت. جانش در خطر بود. كفتارها در 15 دقيقه حتي استخوانهاي كره گنو را بلعيده بودند. آنچه را كه نتوانسته بودند ببلعند، مانند دست و پا و سم يا جمجمه گنو را از بدن جدا كردند و با خود بردند. تنها يك كله بزرگ خون آلود روي زمين باقي ماند، كه آنهم بهزودي توسط باكتريها محو ميشد! عجب زندگي سختي است زندگي يوز. هنوز گرسنه بود و بايد براي خودش و تولههايش غذا بدست آورد. باز هم بايد از ابتدا شروع ميكرد. دوباره همه چيز بايد تكرار ميشد. خزيدن روي سينه تا نزديكيهاي طعمههايش رفتن و ناگهان يك حركت انفجاري و گامهايي كه هر كدام 7 متر طول داشت و در تعقيب غزال تامپسون. گله مجددا رم خورده بودند. فاصله هر آن نزديكتر ميشد.تقريبا درست سر يك غزال فرّار رفت. باز هم غزال براي جان فرار ميكرد و يوز براي نان او را تعقيب. هرچند اگر به همين منوال پيش ميرفت، تلاش يوز هم براي نان تبديل به تلاشي براي جان ميشد.در حملات متناوب خستگي شديد ميشود. اسيد لاكتيك در عضلات فرسوده تشكيل ميشود و براي از بين بردن آن نياز به ساعتها استراحت خواهد بود. يوز دست خود را دراز كرد كه پشت پا به غزال بزند و با آن سرعت او را سرنگون كند. ناگهان غزال با يك مانور فوقالعاده سريع، تغيير جهت آني داد و در كسري از ثانيه دهها متر از غزال فاصله گرفت. آنهم در جهت ديگري!!غزال جان سالم بهدر برد و يوز خسته بعد از چند ثانيه متوقف شد و آهسته آهسته به طرف نيزار مخفيگاه خود پيش رفت. نفس نفس بسيار تند او مدتها ادامه يافت و در نهايت سر را ميان2 دست خود قرار داد و چرت زد. «عجب زندگي سختي است زندگي يوزغروب نزديك ميشد و يوز ميانهاي با شبگردي نداشت. يكبار ديگر فرصت داشت شانس خود را امتحان كند. اين آخرين فرصت براي امروز بود. اگر شب گرسنه ميماند شكار فردا مشكلتر ميشد. از جا برخاست و رفت. باز هم گله غزالها نزديك او بودند. چند بره غزال در ميان گله بود. اينها ميتوانستند راحتتر هدف قرار گيرند ولي براي 4 شكم گرسنه غذاي كافي تهيه نميشد. چارهاي نبود. توانايي تعقيب غزال تندرو بالغ را نداشت. يكي از برهها را تعقيب كرد و به زمين زد. گله دور شد و رفت. بعد از مدتي لاشه بره را به دندان گرفت و به طرف لانه محل حضور تولهها راه افتاد. در نزديكي لانه صداي خاص خود را سر داد.2 توله از مخفيگاه بيرون دويدند. مادر لاشه را زمين گذاشت. توله سوم نيامد كه نيامد.
با آن همه كفتار، شير و پلنگ در دشت، كوچكترين اشتباه همه چيز را تمام ميكند. مادر، فرزند را از دست داده بود....«عجب زندگي سختي است زندگي يوز. لااقل شكم آنها سير شده بود.فردا، روز از نو روزي از نو صبح با خميازهاي آغاز شد. بچهها هنوز خواب بودند. مادر بيرون زد. باز هم تلسكوپ چشمها را به كار گرفت. در دشت از غزالهاي تامپسون خبري نبود ويلدبستها (گنو) هم رفته بودند. از دور شبح يك گله پيدا شد. دقت كرد. درست بود يك گله بزرگ در حركت بود. فاصله خيلي زياد بود. با حوصله شروع به دويدن كرد. باز هم به نقطه كمين رسيد. پشت را خم كرد و به زمين چسبيد و خزيده پيش رفت. هنوز جانوران را تشخيص نداده بود، خوب دقت كرد. يك گله گاو ميش بود كه هركدامشان حدود 8 برابر وزن او را داشتند! شانس حمله و كشتار آنان را نداشت. او 2 گوساله چند روزه را در گله نشان كرد. سنگين و ناشيانه راه ميرفتند. امكان صيد آنها وجود داشت. پيش رفت و در آخرين لحظه بهطور انفجاري به حركت درآمد. گله از جا كنده شد ولي گوسالهها پشت مادر و پدر كوهپيكر خود پنهان شدند.يوزپلنگ از جلو چند گاو ميش خشمناك عبور كرد و سعي كرد به گوساله نزديك شود. يكي از گاوميشها ناگهان حمله كرد. شاخ راست خود را به طرف يوزپلنگ پرتاب كرد. يوز با جهشي از جلوي شاخ رد شد. ولي انتهاي بدن او به سر شاخ گير كرد. گاوميش به آساني او را روي شاخ بلند كرد و چندين متر در هوا پرتاب كرد. به زحمت از زمين برخاست و آنچه از جانش مانده بود را برداشت و فرار كرد. نيروي دويدن نداشت. شاخ گاو ميش كار خود را كرده بود. لنگ لنگان به گوشهاي خزيد. نگاهي به زخم عميق خود كرد. خون فراواني را از دست داده بود. مقداري از آنرا ليسيد. ولي خون بند نيامد. سرش گيج ميرفت. درد بيحالي، گرسنگي، خونريزي همه عذاب آور بودند. خوابش ميآمد. سر را بين 2 دست گذاشت و چشمهايش را فرو بست. به فكر بچههايش بود...
«عجب زندگي سختي بود زندگي يوز» .

نسل يوزپلنگ آسيايي در تنها زيستگاهش ايران در حال انفراض است خبر جديدي نيست اما اين خبر در ايران به جز تعدادي علاقمند به محيط زيست واکنشي را در مردم برنيانگيخته است.واژه يوزپلنگ يکی از واژه های اصيل ايرانی است که از ترکيب دو کله يوز و پلنگ حاصل شده است. يوز بُن مضارع مصدر يوزيدن به معنای " جَستن، جهيدن و طلب کردن" بوده و از اين رو يوزپلنگ، به معنای پلنگی است که به دنبال شکار خود گشته و آن را با جستن و دنبال کردن می گيرد.درگذشته اين جانور را پلنگ شکاری میناميدند که به سبب شباهت زياد آن به پلنگ و روش شکار منحصر به فرد آن بوده است. ايرانيان باستان اين جانور را بيشتر با نام "يوز" می شناختهاند و کمتر کلمه "يوزپلنگ" را برای آن بکار میبردند. همچنين به اين جانور به خصوص در زمان تولگی "هَوْبَر" هم گفته میشده است.برای اين جانور زيیا در زبانهای مختلف نامهای گوناگونی به کار رفته است. در زبان عربی يوز را "فهد" مینامند درحاليکه در افغانستان به آن "تازی پرنگ" (فارسی دری) و "تازی پلنگ" (پشتو) گفته میشود.در پاکستان نيز در زبان براهوئی به آن "يوز" گفته میشود. در گويش سواحيلی نيز که در شرق آفريقا رايج است نام "دوما" را برای اين جانور بکار میبرند. يوزپلنگ در زبان انگليسی "چيتا Cheetah" گفته میشود که ريشه سانسکريتی داشته و از هندوستان بدست آمده است. امروزه در سرتاسر دنيا اين جانور را با نام انگليسی آنمی شناسند. در جهان دو گونه يوزپلنگ وجود دارد که يکي گونه آسيايي و ديگري گونه افريقايي است. گونه افريقايي يوزپلنگ در شمال اين قاره پهناور منقرض شده و فقط محدود به جنوب اين قاره شده است که البته با برنامههاي مناسب حفاظتي در حال حاضر از نظر جمعيتي در وضعيت مناسبي است.اما يوز آسيايي که زماني گستره وسيعي از غرب اين قاره از سوريه و عربستان گرفته تا هندوستان و ترکمنستان پراکنده بود از 20 سال پيش جز در ايران منقرض شده است.مثلا اين گونه در عراق از 1929 کويت 1942 هند 1947 قزاقستان 1970 پاکستان 1972 ترکمنستان 1973 عربستان 1973 و عمان 1977 منقرض شده است .در حال حاضر يوپلنگ آسيايي فقط به کشور ايران که 40 سال پيش برنامه حفاظتي خود را براي نگهداري نسل اين حيوان آغاز و از 20 سال پيش تشديد کرد محدود ميشود به همين دليل است که امروزه به يوز آسيايي يوز ايراني نيز گفته ميشود.
مشخصات يوزپلنگ آسيايي :
مشخصات ظاهري:
يوزپلنگ از خانواده گربه سانان به شمار ميآيد و به دليل داشتن دست و پاهاي بلند بدني باريک و کشيده و سينههاي فراخ تا حدودي شبيه سگ تازي است ولي برخلاف سگ سانان سر کوچک و گردن و پوزههاي کوتاه و گوشهايي کوچک و گرد دارد.
به طور کلي ميتوان آن را به سگي با کله گربه تشبيه کرد. رنگ پشت زرد کم رنگ تا زرد متمايل به قرمز و زير بدن سفيد است. بسياري از مردم يوز را با پلنگ اشتباه ميگيرند اما تفاوت بارز اين دو حيوان در شکل خالهايشان است در يوز خالها توپر و گرد است در حالي کهخالهاي پلنگ درشت و توخالي و گل مانند است. وجود نوار سياه رنگي که از گوشه داخلي چشمهاي يوز به موازات بيني تا گوشه لبها امتداد يافته و به خط اشک معروف است نيز از مشخصات بارز يوز است. چشمان يوز در بالاي کاسه سر قرار دارد. طول سر و بدن يوزپلنگ بالغ از 112 تا 137 سانتي متر طول دم 64 تا 86 سانتي متر و بلندي شانههايش 71 تا 84 سانتي متر است و وزن حيوان به 34 تا 54 کيلوگرم ميرسد. جنس نر يوز اندکي بزرگتر از جنس ماده است.
ويژگي رفتاري:
برخورداري از ستون فقرات انعطاف پذير، کبد و قلب بزرگ، سوراخ بيني گشاد، ظرفيت بالاي ريه، بدني عضلاني و باريک يوزپلنگ را تيزروترين شکارچي جهان ساخته است. آنها قادرند با سرعتي معادل 110 کيلومتر بر ساعت بدوند.
يوزپلنگ نظم اجتماعي منحصر به فردي دارد. در ايران مطالعاتي درباره يوزپلنگ صورت نگرفته است؛ اما مطالعات انجام شده در افريقا نشان ميیدهد که يوزپلنگ ماده به استثناي زمان مراقبت از تولهها به تنهايي زندگي ميکند و يوزپلنگ نر در مراقبت از بچهها نقشي بر عهده ندارد.
تولههابه مدت 18 ماه در کنار مادرشان ميمانند و طي اين دوره که اهميت بالايي در زندگي تولهها دارد چگونگي شکار و گزير از گزند شکارچيان ديگر مانند پلنگ کفتار و گرگ را ميآموزند در 18 ماهگي تولهها از مادر جدا ميشوند از اين پس ممکن است تولهها با هم شيران خود حتي تا 6 ماه ديگر به سر برند در دو سالگي هم شيران ماده بقيه را ترک ميکنند و نرهاي جوان با هم ميمانند در واقع نرها به تنهايي يا همراه برادران خوني خود زندگي ميکنند اما مادهها به جز زمان بچهداري تنها زندگي ميکنند.برخي از اين گروهها براي خود حوزهاي تعيين ميکنند تا يوزپلنگ ماده را براي جفتگيري جلب کنند اين حوزهها اغلب در جاهايي است که در آن طعمه و آب کافي وجود داشته باشد در فصل جفتگيري هر نر براي خود قلمروي را انتخاب ميکند. در اين فصل نزاعهاي خشني ميان نرهاي گروه در دفاع از حد و مرز قلمروشان صورت ميگيرد.يوزپلنگها معمولا صبح زود يا غروب به شکار ميروند پس از انتخاب طعمه که معمولا حيوانات ضعيفتر هستند؛ به صورت غير محسوس به آنها نزديک شده و پس از رسيدن به فاصله حدود 10 تا 30 متر حمله انفجاري خود را شروع ميکنند پس از به زمين انداختن طعمه گلوي او را با دندانهايش فشارميدهد تا خفه شود. تعقيب طعمه معمولا 20 ثانيه و به ندرت بيش از يک دقيقه به طول ميانجامد و در اين زمان بيش از 500 متر شکارش را دنبال نميکند. قريب به نيمي از تعقيبها موفقيت اميزند گاهي اوقات شکارچيان ديگر نظير گرگ طعمه او را از چنگش بيرون ميآورند. يوزپلنگ مانند پلنگ قادر به پنهان کردن طعمهاش از دسترس ساير گوشتخواران نيست به همين دليل بعد از خوردن يک وعده غذا در بيشتر اوقات باقيمانده را از دست ميدهد.
توليد مثل:
بلوغي جنسي در حدود 20 ماهگي رخ ميدهد. زمان بارداري 95 روز و تعداد تولهها 1 تا 6 و معمولا 4 تا 5 عدد است. تولهها در هنگام تولد حدود 300 گرم وزن و 30 سانتي متر طول دارند. رنگ آنها خاکستري تيره است و موهاي بلندي بر پشتشان دارند.اين موها باعث استتار تولهها در ميان بوتهزارهاي خشک و پنهان نگاهداشتن آنها از ديد شکارچيان ديگر است . بچهها به دليل جمع شدن ناخنها تا شش ماهگي قادرند از درخت بالا بروند.
تغذيه:
يوزپلنگ در ايران عمدتا از جبير، آهو، قوچ ، ميش، کل و بز و خرگوش وحشي تغذيه ميکند.
زيستگاههاي يوزپلنگ و آمار آن در ايران:
يوزپلنگ در دشتهاي باز و تپه ماهورهاي واقع در مناطق استپي و بياباني و نيمه کويري و زيستگاههاي باز ديگري که طعمه در آن وجود داشته باشد ديده ميشود. زيستگاه عمده يوزپلنگ در ايران دشت کوير است که بخشهايي از استان کرمان، خراسان، سمنان، يزد، تهران و اصفهان را در بر ميگيرد. اکنون اين ناحيه وسيع استپي و بياباني به آخرين پناهگاه يوز آسيايي مبدل شده است.
سابق بر اين بين سالهاي 46 تا 57 گزارشهايي از تهران به خصوص پارک ملي کوير مرکزي سمنان توران خوش ييلاق و مناطق اطراف خراسان ،منطقه مياندشت و اطراف طبس يزد، منطقه کالمند، مناطق اطراف بافق مهريز، تفت و شهر يزد، اصفهان، منطقه موته و کلاه قاضي فارس، پناهگاه حيات وحش بهرام گور کرمان، منطقه خبر و روچون مازندان ،پارک ملي گلستان، هرمزگان اطراف حاجي آباد و گزارشهاي غير مکتوبي از سيستان اطراف هامون صابري و بلوچستان، بمپور و حتي نفت شهر در استان کرمانشاه مبني بر مشاهده يوز وجود داشته است.اما اين روزها در 5 منطقه مرکزي کشور که احتمالا 80 درصد يوزهاي آسيايي را در خود دارد مشاهده اين گونه گزارش شده است.
1- پارک ملي کوير مرکزي - افريقاي کوچک واقع در استان سمنان- جمعيت براورد شده يوزپلنگ 4 تا 6 قلاده
2- پارک ملي پناهگاه حيات وحش و ذخيرگاه زيست کره خارتوان واقع در استان سمنان جمعيت براورده شده 10 تا 14 قلاده
3- پناهگاه حيات وحش نايبندان طبس واقع در شمال شرق استان يزد .برآورد جمعيت يوزپلنگ 12 تا 15 قلاده.
4- منطقه حفاظت شده بافق واقع در استان يزد. جمعيت برآورد شده 4 تا 6 قلاده
5- منظقه شکار ممنوع دره انجير واقع در استان يزد . جمعيت برآورده شده 3 تا 5 قلاده.
با اين حساب با اينکه آمار يوز آسيايي را در ايران گاهي بين 50 تا 60 قلاه و در کل کمتر از 100 قلاده عنوان کردهاند.
سام خسروي فرد در همشهري آنلاين مشاور پروژه بينالمللي حفاظت از يوز آسيايي ترجيح ميدهد که اين اعداد را حدس کارشناسي بنامد تا آمار چرا که معتقد است يوزپلنگ حيواني به شدت مخفي کار و فراري از انسان است ، به راحتي خود را در طبيعت استتار ميکند و گستره زيستگاهش بسيار وسيع است. همه اين عوامل دست به دست هم ميدهند تا آمارگيري از اين گونه کاري بسيار مشکل شود.مهندس هوشنگ ضيائي مدير اين پروژه نيز بهترين روش آمارگيري از يوز در ايران را استفاده از دوربين تلهاي عنوان ميکند وي ميگويد: ابتدا گذرگاههاي يوز را از روي ردپاي حيوان مشخص کرده سپس دوربينهاي تلهاي را در انجا کار ميگذاريم . خالهاي روي بدن يوز مانند اثر انگشت انسان منحصر به فرد است؛ بنابراين از روي عکسها تعداد يوزها را درآن فاصله مشخص کرده و با انجام کارهاي آماري جمعيت يوز آن ناحيه را تخمين ميزنيم."
مخاطراتي که يوز آسيايي را تهديد ميکند:
متخصصان محيط زيست بر اين باروند که ريشه نگرانيها از انقراض اين گونه نادر در جهان به عدم آگاهي مردم درباره اين جانور برميگردد. برخي تصور ميکنند که يوزپلنگ همان پلنگ است و براي حفظ جان خود و دامهايشان به راحتي دست به نابودي اين حيوان ميزنند؛ در حالي که يوز براي انسان و دام اهلي خطري ندارد و به آنها حمله نميکند به طور کلي عواملي که بقاي يوزپلنگ آسيايي را در ايران تهديد ميکند ميتوان به دو دسته تهديدهاي زيستگاهي و تهديدهاي غير زيستگاهي تقسيم کرد.
الف: تهديد زيستگاهي تخريب و بهم ريختگي زيستگاه و ناامن شدن پناهگاههاي حيات وحش ريشه در عوامل گوناگوني دارد.توسعه کشاورزي و صنايع اسکان انسانها معدن کاوي و ساير طرحهاي زيربنايي در اکثر زيستگاههاي طبيعي کشور تغييراتي را بوجود آورده است.
افزايش تعداد دام بدون توجه به ظرفيت محيط و فصل مناسب در تخريب گياهان نقش موثري داشته و اين به نوبه خود به از بين رفتن سم داران وحشي که مهترين طعمه يوزپلنگ هستند منتهي شده است.
تقريبا تمامي مردم روستايي ساکن در زيستگاه يوزپلنگ آسيايي بز، گوسفند و شتر پرورش
ميدهند اين مسئله مدت زيادي که به مانعي در حفاظت از حيات وحش تبديل شده است.
سام خسروي فرد مشاور پروژه حفاظت از يوز آسيايي در ايران ميگويد: " ورود دام به زيستگاه يوز از تهديدات اصلي زندگي يوزپلنگ است علاوه بر اين که سگ گله ممکن است به يوز حمله کند چوپانان هم به محض رويارويي با اين حيوان با تصور احتمال حمله يوز به دامها حيوان را با تير يا سنگ ميزنند.
از سوي ديگر با توجه به اينکه وجود آب در زيستگاه اصلي يوز يک موهبت محسوب ميشود دام و به خصوص شتر وقتي سر آبشخور يا چشمه ميآيند آن را اشغال ميکنند و ديگر نه يوز و نه طعمههايش به آنجا نميروند در نتيجه طعمههاي يوز يا مهاجرت ميکنند يا ميميرند و به دنبالآن زندگي يوز هم تحت تاثير قرار ميگيرد."
از طرف ديگر فرايند تبديل زمين به بيابان بيابان زايي بسياري از مناطقي را که يوزپلنگ درآن زندگي ميکند از بين برده و مناطق وسيعي را به محيطي تخريب شده که داراي ارزش اقتصادي يا حيات وحشي اندکي هستند، تبديل کرده است.
ب: تهديدهاي غير زيستگاهي
شکار مستقيم وحوش در ايران با وفور فزاينده سلاح گرم و استفاده از خودرو براي شکار افزايش يافت اکثر شکارچيان غير قانوني از اهميت يوزپلنگ و طعمههاي آن در نظام بوم شناختي آگاه نيستند و شکار غير قانوني در نظر آنها جرمي ناچيز به حساب ميآيد.
علاوه بر شکار غيرقانوني سالانه حدود يک ميليون مجوز شکار با سهميه 300 گلوله به طور رسمي صادر ميشود. بايد به تمامي اين تهديدها بهره برداري تجاري از گونههاي خاص را نيز افزود که به صورت بيرويه ادامه دارد. گونههايي چون آهو، پلنگ، باز، هوبره، کبک، مرغابي و تمساح از جمله گونههاي در خطرانقراضاند.
با توجه به تعداد اندک يوزپلنگ باقيمانده در مناطق و به خاطر اين که نسبت ماده به نر اين گونه هنوز روشن نيست با شکار هر يک گربهسان لطمه سنگيني به نظام ژنتيکي اين گونه در حال انقراض وارد ميشود.
متاسفانه نظارت بر شکار غير قانوني دشوار است به عنوان مثال زيستگاه يوز غني از کانيهاي مهم صنعتي و تجاري است که توسط وزارت صنايع و معادن بهرهبرداري ميشود. استخراج معدن به خودي خود تهديدي محسوب نميشود اما جاده سازي مناطق مذکور را براي همگان از جمله شکارچيان غير قانوني قابل دسترس ميکند.
به اين تهديدات بيافزاييد تهديدي از سوي ساير حيوانات شکارچي مانند پلنگ، کفتار و گرگ و همچنين سگهاي گله را که متوجه جان يوزپلنگ است به عنوان نمونه از دو يوزپلنگ شناسايي شده توسط تيم حفاظت از يوز آسيايي در ايران که گردنبند ردياب روي آنها نصب شده بود چندي پيش يکي از آنها به علت کمبود شکار در قلمرو خود به ارتفاعات بالاتر که قلمرو پلنگ محسوب ميشود رفته بود که توسط يک پلنگ مورد حمله واقع شده و از دست رفت.
تلاشها و طرح حفاظت از يوزپلنگ آسيايي در ايران
طرح حفاظت از يوزپلنگ آسيايي پروژهاي است که با مشارکت سازمانهاي ملي و بينالمللي از شهريور 1380 به اجرا در آمده است هدف از اين طرح حفاظت از يوزپلنگ آسيايي و به دنبالآن مجموعه حيات وحش کمياب و در معرض انقراض و حفظ زيستگاه طبيعي آنها در ايران است. از طرفي مهندس فرهادينيا مدير عامل انجمن يوزپلنگ ايراني معتقد است: تلاشهاي موثري اخيرا براي حفظ اين جانور ارزشمند شروع شده که نتايج قابل توجه و چشمگيري نيز به دنبال داشته است و امروز ميتوان به يقين اظهار نمود که جمعيت يوزپلنگ ايران در مقايسه با چند سال گذشته افزايشيافته است در حال حاضر تمامي علاقمندان به يوزپلنگ ايران برآن شدهاند روز نهم شهريور را که روز نجات ماريتاست به عنوان روز ملي حفاظت از يوزپلنگ آسيايي در نظر بگيرند و يوزپلنگ ايران را به همه مردم جهان به عنوان سمبل و ميراث طبيعي ايرانيان معرفي کنند. [سرنوشت يوز آسيايي در دست ايرانيان در اهميت حفظ نسل يوزپلنگ آسيايي همين بس که چند سال است که هند چشم طمع به يوزهاي ايران دوخته حتي حاضر شده که 17 جفت از گونههاي جانوري موجود در هندوستان را به ايران بدهد و در قبال آن يک جفت يوز بگيرد تا با استفاده از فناوريهاي جديد علم ژنتيک اقدام به تکثيرشان کند.
راهکارهاي رسانهاي
1-با توجه به اين که حفاظت از گونههاي مختلف و به ويژه در حال انقراض حيات وحش از قبيل يوزپلنگ آسيايي يک امر ملي و نيازمند مشارکت و همکاري همگاني است. لذا رسانه ملي با توجه به گستره وسيع مخاطبان ميتواند نقش مهمي را در آگاهي بخشي به مردم درباره اهميت حفظ اين گونه نادر و ارزشمند ايفا کند.
2- تهيه گزارش هاي خبري و گزارشهاي ويژه از فعاليتهاي انجام شده و در حال انجام براي حفظ يوزپلنگ آسيايي توسط دستگاهها متخصصان امر و همچنين گروه هاي دانشجويي فعال در امر حفاظت از محيط زيست علاوه بر ايجاد پشتگرمي براي اين افراد باعث جلب حمايتهاي دولتي و مردمي در زمينه اين مهم خواهد شد.
3- شناساندن گونههاي منحصر به فرد جانوري ايران به افکار عمومي داخل و خارج باعث رونق بوم گردي اکوتوريسم ايران شده و دقت بيشتر مسولان امر در حراست از محيط زيست پرجاذبه ايران را به دنبال خواهد داشت.
4- آموزش روشهاي درست و قانوني بهره برداري از محيط زيست و گردشگري يکي از نيازهاي کشور در حال پيشرفت و توسعهاي مانند ايران است.
شكار يك واقعيت است، بايد هدايت شود
فصلنامه شكار به مقولات اساسي شكار ، طبيعت، ورزش تيراندازي، و محيط زيست خواهد پرداخت
تمام تلاش خود را براي رساندن ورزش تيراندازي به پايگاه واقعياش بهكار خواهيم برد
با همكاري شهرداريها، امكانات تيراندازي با تفنگ بادي را در پاركها داير خواهيم كرد
آرام مينشيند، آهسته حرف ميزند، جملات را كامل و كلمات را شمرده ادا ميكند، با لبخندي چاشني هر فراز كلام و احاطهاي كه بر همه ابعاد و گوشههاي كارش دارد، شنونده را به سكوت و گوش فرادادن كامل وا مي دارد. بيش از بيست سال است بهعنوان چانشين اسلحه و مهمات كشور، همه شكارچيان و صاحبان اسلحه با او سر و كار داشتهاند و هنوز كسي از روند اداره امور توسط او اظهار نارضايتي نكرده است. اينكه همه شكارچيان، خوب ميشناسندش مقولهاي است و اينكه همه از كار و رفتارش رضايت دارند مقولهاي ديگر. متوجه شدهايد كه صحبت از چه كسي است: حميد ناطقي، مدير اسلحه و مهمات كشور.
او متولد 1339 است و دانشجوي دكترا. از سال 1359 همكاري با قوه قضاييه را شروع كرده و علاوه بر سالهايي كه در جبهه بوده، با نهادهاي انقلابي نيز همكاري مستمر داشته است. علاوه بر جانشيني مديريت اسلحه و مهمات كشور، فعاليتهاي فرهنگي- اجتماعي مختلفي داشته و اخيرا هم بهعنوان نايبرييس فدراسيون تيراندازي اهداف بلندي را در اين ورزش پي گرفته است. اما صاحب امتيازي فصلنامه «شكار» را ميتوان شروع فعاليت بسيار جدي او در زمينه فرهنگ شكار بهشمار آورد. هم از اينرو اولين سؤال را با مجله آغاز ميكنيم:
بهعنوان صاحب امتياز مجله شكار چه اهدافي داريد؟
به نام خدا قبل از هر چيز بايد بهاختصار اشاره كنم كه ايران، كشوري با تنوع زيستي فراوان و گونههاي متعدد است كه طبعا گونههاي شكاري قابل توجهي نيز در آن وجود داشته و دارد. بههمين لحاظ، از ديرباز شكار و شكارگري در فرهنگ ايراني جايگاه ويژهاي داشته و در تمام متون ادبي و هنري ما از اين مقوله بهگستردگي ياد شده است. پس شكار را ميتوان جزيي از كنش و كردار باستاني ما بهحساب آورد كه از ديرباز پدران ما بهآن مبادرت ميورزيدهاند. حال، ما با اين واقعيت روبرو هستيم كه در اقصي نقاط كشور تعداد زيادي از مردم ما - چه در شهرها و چه در روستاها - بهاين مقوله علاقهمندند. البته نحوه علاقهها تفاوت دارد كه جاي بحث آن اينجا نيست و در نشريه، طي شمارههاي آينده بهابعاد مختلف آن خواهيم پرداخت و شكار صحيح و موافق حيات وحش را معرفي خواهيم كرد. پس يكي از اهداف نشريه همين است.- - يعني، شكار بهعنوان يك واقعيت پذيرفته شده ...البته، شكار بهعنوان يك واقعيت در جامعه ما وجود دارد. حال اگر بخواهيم چشم خود را بر آن ببنديم و انكارش كنيم، بيگمان بهخطا رفتهايم. چون اين كنش نتيجه منفي دارد. اصولا بر هيچ واقعيت اجتماعي نميتوان چشم بست. اين كار نه درست است، و نه مجاز. ما مجاز نيستيم بر كنار بمانيم از اين مقولات. برگرديم به مسأله شكار. خب، من بهعنوان كسي كه بيش از بيست سال است مسؤوليت صدور مجوزهاي اسلحه را بهعهده دارم و مستقيما با شكارچيان و دارندگان اسلحه در ارتباطم از شمار انبوه دارندگان سلاح شكاري مطلعم. اينها را ميتوان شكارچيان بالقوه بهحساب آورد. حال ما موظف هستيم بهاين تعداد انبوه شكارچي بالقوه بياموزيم كه در جهان امروز شكار چيست و چه جايگاهي دارد. شكارچي امروز بايد داراي چه ويژگيهايي باشد. چطور بهبيابان برود، چطور با طبيعت رفتار كند. بهعنوان كسي كه بيش از ديگران از طبيعت بهره ميگيرد و بيش از ديگران هم بهطبيعت بدهكار است، چه خدماتي را بايد بهمحيط زيست و حيات وحش ارائه كند. و مباحث فراواني كه بهتدريج در مجله بهآن خواهيم پرداخت.جز اين، بهطور اختصار، شماري از اهداف عمدهاي كه در مجله پيگيري خواهد شد، شامل:
- اطلاع رساني بهجامعه طبيعتدوست و شكارچي و رفع شكاف موجود در اين زمينه؛
- ايجاد ارتباط بين دستگاههاي اجرايي و قانونگذار و نظارتي با دارندگان سلاح و علاقهمندان بهشكار و طبيعت و تيراندازي؛
- كمك بهتوسعه ورزش تيراندازي و توسعه انديشه حفاظت از محيط زيست در اقضار مختلف؛
- كمك بهتوسعه گردشگري و اكوتوريسم؛
- انعكاس درخواستها، نيازمنديها و پيشنهادات مرسوم علاقهمندان بهطبيعت، شكار و تيراندازي؛
- كمك مؤثر در امور پژوهشي و تحقيقات در راستاي توسعه پايدار محيط زيست؛
- ايفاي نقش مؤثر تبليغاتي و فرهنگسازي در عرصههاي مختلف طبيعت، شكار و ورزش تيراندازي و ... خواهد بود.
- شما از آغاز علاقه ويژهاي بهورزش تيراندازي داشتهايد. حال،بهعنوان نايبرييس فدراسيون تيراندازي مسؤوليت مستقيم هم در اين رابطه داريد. جايگاه اين ورزش را در كشور چگونه ميبينيد؟ آيا خواهيم توانست در اين عرصه خود را در سطح منطقه و جهان مطرح كنيم؟
به نظر من، جايگاه ورزش تيراندازي - بهدليل نوع نگاه و نگرشي كه وجود داشته- متأسفانه جندان مطلوب و قابل قبول نيست. من قلبا و صميمانه بهاين ورزش معتقد و علاقهمندم و همه توان خود را مصروف گسترش و ارائه راهكارهايي كه ما را به مسير مطلوب و پويا هدايت كند خواهم نمود. همه ما بايد تلاش كنيم كه اين ورزش جايگاه واقعي خودش را در كشور پيدا كند. ترديدي نيست كه اين مهم حاصل نميآيد مگر با كار و برنامهريزي صحيح و هماهنگ همه علاقهمندان ورزش تيراندازي. اين كار بايد بهلحاظ كمي و كيفي، و در سطح بالا صورت بگيرد. در مقايسه با ساير ورزشها،بايد ببينيم در حال حاضر چه امكاناتي در اختيار اين ورزش است، و چه امكاناتي مطلوب نظر است، و براي رسيدن بهآن تلاش كنيم. منظور تعداد سالنها،تعداد باشگاهها، تجهيزات رشتههاي مختلف تيراندازي، مربيان،و ... است. اما درباره ديدگاههاي آينده ما در اين ورزش ميتوانم بهموارد زير اشاره كنم:عمومي كردن تيراندازي تقويت فني و حرفهاي اين ورزش گسترش باشگاهها و سالنهاحمايت وسيع از ورزشكاران، بهويژه ورزشكاران تيم مليجلب مشاركتهاي مردمي و جذب سرمايههاي بخش خصوصي در توسعه و ايجاد باشگاهها و سالنهاي تيراندازيجلب مشاركت و كمكهاي نهادهاي عمومي و اجتماعي و فرهنگي در رابطه با توسعه ورزش تيراندازيتقويت روحيه حماسي ورزشكاران و علاقهمندان بهتيراندازي در جهت ايجاد و حفظ آمادگي دفاعي كشور تلاش در جهت كسب مدالهاي قهرماني منطقهاي و جهانياستفاده بيشتر با توان از ورزش تيراندازي، بدين معني كه امكانات ويژه تيراندازي در اختيار بانوان قرار گيرد تا اين قشر نيز بتوانند دوشادوش مردان در عرصههاي مختلف ورزش تيراندازي كسب افتخار كنند.- شنيدهايم برنامه خاصي براي تجهيز امكانات در سطح گسترده براي تيراندازي با تفنگ بادي داريد. اين كار چگونه انجام ميگيرد، وسعت كار چقدر است، روند اجرا چگونه است، و در حال حاضر در چه مرحلهاي است؟در رابطه با تفنگ بادي در نظر داريم در پاركهاي بزرگ شهرها اقدام بهايجاد امكانات تيراندازي با تفنگ بادي نماييم. از سيستم پرتابل براي تابستان و سالنهاي تيراندازي با سقف سبك براي ساير فصول، استفاده خواهيم كرد. تصور ميكنم در صورت تحقق اين طرح (كه البته با همكاري شهرداري تهران و شهرداريهاي ديگرشهرها انجام خواهد گرفت)، علاوه بر اشتغالزايي موفق خواهيم شد كه اوقات فراغت هزاران نفر علاقهمند بهورزش شاد و جذاب بهره لازم را خواهند برد.- حرف و سخني با خوانندگان مجله؟انشاا... با انتشار مستمر اين نشريه بتوانيم خلأ موجود را در فرهنگ شكار و محيط زيست بهسهم خود و در حد توان، بر طرف سازيم. براي نيل بهاين هدف كوشيدهايم از مجموعهاي از دوستان روزنامهنگار،اهل قلم و كارآشناي طبيعت و شكار سودجوييم. البته اين گام نخست است و جا دارد همين جا از كليه علاقهمندان، صاحبنظران، طبيعتدوستان و شكارچيان و ... همه پيشكسوتان دعوت كنم كه ما را در جهت تحقق اهداف اين نشريه ياري كنند، فصلنامه شكار را متعلق بهخود بدانند و ما را از نظرات، انتقادات، پيشنهادات و مقالات خود بينصيب نگذارند. ضمنا از كليه دستاندركاران موضوعات مربوط بهنشريه، همچون بخشهاي مختلف سازمان حفاظت محيط زيست، نهادهاي مرتبط با اكوتوريسم، ورزش، تيراندازي، و ... ميخواهيم ما را امانتدار خود دانسته و عملكرد خود را حهت تحقق فرمان مقام معظم رهبري - كه امسال را سال پاسخگويي بهمردم نامگذاري فرمودند - و براي ارائه بهمردم در اختيار ما بگذارند.يكبار ديگر از همه اساتيد محترم ميخواهم ما را از ارشاد و راهنمايي خود بينصيب نگذارند.
منبع:کانون شکار در ایران

با تشکر از دوست عزیزم کی بریم![]()
شير ايراني شناسنامه هندي مي گيرد
از ميان 175 گونه پستاندار که در ايران مي زيند، دو گونه شاخص و منحصر به فرد شير ايراني و ببر مازندران (هيرکاني) مدت ها است که در طبيعت ايران از بين رفته اند. آخرين ببر باشکوه مازندران که بزرگ ترين گونه خانواده گربه سانان نيز در ايران بوده است به روايتي در سال 1332 در جنگل هاي پارک ملي گلستان کشته شد تا بدين سان از صحنه طبيعت اين کره خاکي محو شود.
وجود شير ايراني نيز آخرين بار در سال 1321 و در حوالي دزفول گزارش شد و بعد از آن ديگر اثري از اين حيوان ارزشمند ديده نشده و آشکار است که نسل آن در ايران منقرض شده است.
اما خوشبختانه وضعيت شير ايران نسبت به ببر مازندران بسيار اميدوارکننده تر است، زيرا اکنون حدود 359 قلاده (طبق سرشماري آوريل 2006) از گونه شير ايران در قرق جنگلي گير در ايالت گجرات واقع در شمال غربي هندوستان حفظ شده و زندگي مي کنند. گفته مي شود که شيران قرق گير از نسل شيرهايي است که از ايران به هند منتقل شده و در آنجا توليد مثل کرده اند.
متاسفانه به دليل عدم وجود شير در ايران از 65 سال گذشته تاکنون و مطابق قانون تغيير نام گونه ها از سوي اتحاديه جهاني حفاظت از طبيعت و منابع طبيعي (IUCN) گونه شير ايراني به شير هندي تغيير ماهيت مي دهد، زيرا چنانچه از خانواده گربه سانان وجود گونه يي در زيستگاهش بيش از 50 سال گزارش نشود، به نام زيستگاه فعلي آن نامگذاري مي شود.
شير ايراني به نام Panthera Leo Persicus پيش از اين از ميان رودان (بين النهرين) تا استان فارس ديده مي شد. زيستگاه اصلي آن جنگل ها و بيشه زارهاي خوزستان - به ويژه اطراف رودهاي دز، کرخه و کارون - بوده و علاوه بر آن جمعيت زيادي در دشت ارژن فارس و تا حدودي در رامهرمز، بوشهر، کازرون و حتي شکارگاه گوراب در جنوب همدان وجود داشته است. از مشخصات ظاهري شير ايران که جثه آن از ببر کوچک تر بوده مي توان به موهاي کوتاه، رنگ بدن زرد و بدون لکه يا نوارهاي راه راه، دم بلند با دسته يي از موهاي سياه در انتهاي آن و در شير نر يال نسبتاً کوتاه (در مقايسه با زير گونه آفريقايي) با موهايي سياه و زرد اشاره کرد.طول سر و تنه در شير نر 150 تا 190 سانتي متر، طول دم در حدود 100 سانتي متر و وزن آن 150 تا 250 کيلوگرم بوده که البته در شير ماده اين مقياس تا حدودي کمتر است.
از لحاظ ويژگي هاي رفتاري، شيرهاي ايران نيز بسيار جالب توجه هستند؛ ولي به دليل کمبود فضا و گستردگي مطالب در اين نوشتار نمي گنجد.
از ديد تاريخي نيز شير در نزد ايرانيان مقام ارجمندي داشته است و همواره از آن به عنوان مظهر قدرت، شهامت، دليري و سلحشوري ياد مي شود. در گذشته نماد شير و خورشيد نشان ايران محسوب مي شد. در نقش برجسته هاي تخت جمشيد شير سوار بر گاو سمبل سال نو و در سر ستون هاي شرقي کاخ آپادانا نشانه ابهت و نيز فرمانروايي بر قلمرو بوده است. در ادبيات داستاني و اشعار ايراني نيز شير جايگاه اسطوره يي دارد. کما اينکه در قصه هاي کودکان نيز از شير به عنوان سلطان جنگل ياد مي شود. علاوه بر آن کاربرد و تکريم القابي مانند شيردل، شيرافکن، شيراوژن و امثال آن در شاهنامه فردوسي و نيز شيرخدا که حضرت علي(ع) را به آن لقب ناميده اند خود گواه اين مدعاست.
متاسفانه شکار بي رويه، تخريب زيستگاه، آتش سوزي هاي گسترده و کم شدن طعمه هايي مانند گوزن زرد از عوامل انقراض نسل اين حيوان باوقار بوده است تا جايي که نتوانيم آن را امروزه در زمره حيات وحش ايران به حساب آوريم.
در طي سال هاي اخير بارها موضوع بازگرداندن شير ايراني به زادگاهش مطرح شده که اين مهم موجب سرور، شادماني و افتخار تمامي دوستداران طبيعت اين مرز و بوم است.
اما با نگاهي به فعاليت هاي موفق صورت گرفته در هندوستان، روشن مي شود که کشور مذکور با فراهم ساختن زيستگاه مناسب که تا حدودي نزديک به زيستگاه سابق شير در ايران است و همچنين وجود طعمه هاي مناسب و اجراي مديريت صحيح حيات وحش قادر به احياي شير ايراني شده است. از سويي در ايران، تخريب بسيار زياد زيستگاه شير، کمبود جدي ساير حيات وحش مرتبط با اين حيوان، نبود عزم راسخ و اراده پيگير براي اين مهم و آموزش جوامع محلي براي حفاظت حيات وحش و شيوه مديريتي ناکارآمد تحقق اين آرزو و وقوع اين امر ارزشمند را در ايران اگر نه غيرممکن، لااقل بسيار سخت کرده است.
صرف نظر از موضوع فوق بهتر است کمر همت به حفاظت از ديگر گونه هاي ارزشمند همچون يوزپلنگ ايراني (آسيايي)، پلنگ، خرس سياه، گور ايراني، گوزن زرد ايراني، فوک درياي مازندران (خزر)، عقاب ماهيگير، شاهين، درناي سيبري، هوبره و... ببنديم تا با نجات گونه هاي کمياب باقي مانده که حلقه انقراض به گردنشان آويخته شده شرمنده نسل هاي آينده نشده و بيش از اين در حسرت از دست رفتن داشته هايمان که صد البته کم نيستند، نباشيم. از ديد تاريخي نيز شير در نزد ايرانيان مقام ارجمندي داشته است و همواره از آن به عنوان مظهر قدرت، شهامت، دليري و سلحشوري ياد مي شود. در گذشته نماد شير و خورشيد نشان ايران محسوب مي شد. در نقش برجسته هاي تخت جمشيد شير سوار بر گاو سمبل سال نو و در سر ستون هاي شرقي کاخ آپادانا نشانه ابهت و نيز فرمانروايي بر قلمرو بوده است. در ادبيات داستاني و اشعار ايراني نيز شير جايگاه اسطوره يي دارد. کما اينکه در قصه هاي کودکان نيز از شير به عنوان سلطان جنگل ياد مي شود. علاوه بر آن کاربرد و تکريم القابي مانند شيردل، شيرافکن، شيراوژن و امثال آن در شاهنامه فردوسي و نيز شيرخدا که حضرت علي(ع) را به آن لقب ناميده اند خود گواه اين مدعاست.
30 قطعه "درنا" در تالاب ميقان تلف شدند
خبرگزاري ميراث فرهنگي_ گردشگري_ دوازده هزار درناي خاکستري هر سال به تالاب ميقان ميآيند و با فرا رسيدن اولين موج سرما اين منطقه را ترک ميکنند. اما چند سالي است که قسمتي از اين تالاب به صورت دائم درآمده و باعث شده تا برخي از درناها در منطقه بمانند و گرفتار برف و سرماي شديد آن منطقه شوند. امسال نيز همين امر باعث شد تا 30 قطعه درنا در منطقه ميقان تلف شوند.
امير انصاري، معاون محيط طبيعي اداره کل محيط زيست استان مرکزي، در اينباره به خبرگزاري ميراث فرهنگي گفت:« بررسي تصاوير ماهوارهاي نشان ميدهد که تا قبل از سال 78 درناهاي خاکستري، با فرا رسيدن برف و سرما تالاب را ترک ميکردند و هيچ گزارشي از تلفات اين جانوران بر اثر سرما وجود ندارد. اما از سال 78 تاکنون اين سومين بار است که برخي از درناها در تالاب ميمانند و گرفتار سرما ميشوند.»
انصاري درباره دليل اين اتفاق توضيح داد:« از سال 78 تاکنون، پساب تصفيهخانه فاضلاب شهر اراک وارد تالاب ميقان ميشود. همين امر باعث شده تا رشد گياه اويارسلام در قسمتي از تالاب رشد زيادي داشته باشد و در حدود 150 هکتار از اين تالاب از حالت فصلي خارج شود و دائم شود. گياه اويارسلام از غذاهاي اصلي درناها است و رشد اين گياه باعث ميشود تا برخي از اين جانوران با شروع فصل سرما تالاب را ترک نکنند.»
معاون محيط طبيعي محيط زيست استان مرکزي در ادامه گفت:« شهر اراک و منطقه ميقان زمستانهاي سختي دارد. دماي هوا تا منفي 40 درجه سانتيگراد ميرسد و اراضي کشاورزي بهطور کامل زير برف ميروند و تالاب تماما يخ ميزند. درناهايي که بهخاطر غذا در تالاب ماندهاند، گرفتار اين سرما ميشوند و غذايي به دست نميآورند. بيغذايي از سويي نيز سبب ميشود تا درناها ضعيف شوند و نتوانند منطقه را ترک کنند. بنابراين برخي از آنها بهخاطر گرسنگي و برخي ديگر بهخاطر سرما تلف ميشوند.»
وي تعداد درناهاي گرفتار شده امسال را در تالاب ميقان، 2 هزار قطعه ذکر کرد و گفت:« محيط طبيعي اداره کل محيط زيست استان مرکزي به همين منظور بهصورت آمادهباش درآمد و تمام باغها و گاوداريها و اراضي کشاورزي را جستجو کرديم تا بتوانيم درناهاي گرفتار شده را پيدا کنيم. از بين 2 هزار قطعه درناي گرفتار شده، 500 قطعه گرفتار سرما شده بودند که توانستيم اکثر آنها را نجات دهيم.
از آنجا که برخي از اين درناها نياز به مراقبت دائم داشتند، آنها را به خانههاي خود برديم و در گلويشان سويا ريختيم تا زنده ماندند. 2 تن دانه برايشان ريختيم و آنها را تک به تک از زير برف بيرون آورديم. اما متاسفانه با همه تلاش ما، 30 قطعه درنا تلف شدند و نتوانستيم کاري برايشان انجام دهيم.»
انصاري عامل اصلي مرگ اين درناها را دخالت بشر در اکوسيستم طبيعي دانست و گفت:« بارها به ورود پسابهاي فاضلاب شهري به تالاب ميقان اعتراض کرديم اما متاسفانه نتوانستيم جلوي اين کار را بگيريم. تالاب ميقان زيستگاه منحصربه فردي است که بايد تحت حفاظت سازمان محيط زيست باشد.»
محسن ظهوري
خبرگزاري ميراث فرهنگي_ گردشگري